35

35


#عشق_سخت 

#۳۵

محمد تو ویس گفت 

- دیبا ... شاید باورت نشه اما سکس چت باهات خیلی حال میده.

میدونستم داره خرم میکنه 

اما من اون لحظه دوست داشتم خر شم

برتش ویس فرستادم

- آره مشخصه برا همین منو یادت رفت تا بزنه بالا.

محمد ویس فرستاد

- منتظر تو بودم . باور کن. معمولا دخترا راضی باشن باز پیام میدن 

- من مثل بقیه نیستم

- پس تو هم راضی بودی

- تا حدودی 

- چرا پیام ندادی

- چون دوست ندارم پیشقدم بشم

محمد مکت کرد

اینبار ویس نداد و نوشت

- چه خوبه تو خصوصیات یه برده خوبو داری

براش نوشتم

- اما من برده نیستم

سریع نوشت 

- میدونم همینجوری گفتم. حالا یه عکس از شورتت میدی ؟

گوشیو بردم بین پام و از رو شورتم عکس گرفتم فرستادم

محمد شکلک متعجب فرستادو نوشت

- از تو شورتت نه رو شورتت

خندیدم و بحثمون داغ شد

تا سه صبح سکس چت بودو عکس فرستادن و حرف زدن

بلاخره بازم ارضا شدمو خوابم برد 

محمد صمیمیت رو بیشتر کرده بود .

دیگه حرفای راحت تر میزد

خیلی با فحش و حرف های این مدلی حال نمیکردم

اما محمد تنها گزینه بی خطر برای من بود .

گزینه بی خطری که رفته رفته بعد از یکماه روتین زندگیم شده بود 

تقریبا یک شب درمیون سکس چت داشتیم

گاهی هرشب و گاهی دو شب در میون

اما هر شب خبر همو میگرفتیم

بلاخره یه شب محمد از من شماره خواست .

گفت دوست داره تلفنی حرف بزنیم.

حس میکردم بی خطره چون تو تلگرام هم همش در حال ویس دادن بودیم 

قبول کردمو شماره هامون رد و بدل شد 

خطم به اسم خودم بود

فکر نمیکردم برام مشکل ایجاد شه.

اما اون روز وقتی از دانشگاه برگشتم دیدم یه پسر با قد و اندام متوسط جلو درمون داره قدم‌ میزنه! 

درست جلوی در خونه ما .


اگر نظری دارید مستقیم به خودم بگید نه به ادمین های کانال های دیگه! اینجا خودم جواب میدم. البته فقط کامنت هارو 👇👇👇👇

https://www.instagram.com/p/CDR3_azJ3PLCfg9r9PrrN_4ivH3ELv1j5BkMPo0/?igshid=1xa1qvoa2qoxq

Report Page