35

35


#عشق_آتشین🔥❤️

#قسمت_35

#به_قلم : سوگند 👩🏻‍💻



نزاشت ادامه حرفمو بزنمو گفت :

_چند دقیقه صبر کن خودم میرسونمت


باشه ای گفتمو توی پذیرایی منتظرش شدم خیلی زود اومد و گفت :

_اماده ای ؟


نگاهی به تیپش انداختمو لبخند رضایت بخشی بهش زدم پیتر واقعا خیلی خوشتیپ بود



از روی مبل بلند شدمو باهم از آپارتمانش بیرون رفتیم


سوار آسانسور شدیمو تا رسیدن به پارکینگ بینمون سکوت بود


وارد پارکینگ شدیم که پیتر به آینه بزرگی که اونجا بود اشاره کرد و گفت :

_النا نگاه 


توی آیننه نگاه کردم و سوالی نگاهش کردم که گفت :

_ما واقعا بهم میایم 


ناخواسته از حرفش لبخندی روی لبام نشستو زود از جلوی آیینه کنار رفتم


پیتر توی گلوی خندید و پشت سرم به سمت ماشین اومد 


نزدیک ماشین بودم که پیتر ریموت رو زد و سوار شدیم هنوز کمربندم رو نبسته بودم که پیتر حرکت کرد


توی تمام مسیر پیتر آهنگ 

 the Set fire to rain 

از Adel رو گذاشته بود و باهاش همخونی میکرد


بعد از چند بار گوش دادن رو به پیتر کردمو گفتم :

+خیلی به این آهنگ علاقه داری ؟


سری تکون داد و گفت :

_ هیچی بهتر از گوش دادن به این آهنگ توی هوای بارونی نیس 


لبخندی بهش زدم که گفت :

_رسیدیم


از پنجره به بیرون نگاه کردم که دیدم سر کوچه نگهداشته ازش تشکر کردمو از ماشین پیاده شدم که گفت :

_ مراقب‌ خودت باش


+تو هم همینطور 


بعد از رفتن پیتر با قدم های آهسته به سمت آپارتمان می رفتم که صدای جیم رو از پشت سرم شنیدم


_ النا ؟


بدون این که برگردم قدم هام رو تند تر کردم که از پشت دستم رو کشید و به سمت خودش برگردوندتم


با اخم بهش نگاه کردمو خواستم چیزی بگم که با لحن محکمی گفت :

+مثل این که گوشات سنگین شده 


چیزی نگفتم که به سمت ماشینی که پشت سرش بود کشیدتم 


سعی کردم دستمو از دستشو بیرون بکشم اما خیلی سفت گرفته بود صدامک بالا بردمو گفتم :

+داری چیکار میکنی دستامو ول کن


با لحن کاملا جدی گفت :

_میخوام این مسخره بازی که تو راه انداختی رو تموم کنم


لحنش بقدری محکمو جدی بود که اصلا جای اعتراضی نمیذاشت 

به‌زور سوار ماشینم کرد و خودش هم سریع سوار شد 


با سرعت از کوچه خارج شد و به سمت منطقه جنوبی شهر حرکت کرد


کمی از جدیت و عصبانی بودن جیم ترسیده بودمو نمی تونستم ازش سوالی بپرسم اما میدونستم که بهم صدمه ای نمیزنه


تقریبا بعد از 20 دقیقه جلوی یه ساختمون نیمه کاره نگه داشت و گفت :

_پیاده شو 


از پنجره به بیرون خیره شدمو با تردید پرسیدم :

+ اینجا کجاست


بدون این که جوابمو بده پیاده شد و به سمت در من اومد 


در رو باز کرد و کنار ایستاد که پیاده شدم

میخواستم لباسم رو مرتب کنم که جیم محکم دستمو گرفت و پشت سر خودش کشید 


وارد ساختمون شد و از پله ها بالا رفت از ظاهر ساختمون معلوم بود کسی توش سکونت نمیکنه 


 هر پله ای که بالا میرفتیم ترسم بیشتر میشد تقریبا به طبقه دوم رسیده بودیم که ایستادمو گفتم:

+تا نگی منو کجا میبری دیگه یه قدم هم برنمیدارم 


جیم کلافه نفسشو بیرون دادد و گفت :

_لج نکن النا خودت همه چیز رو به زودی ...


حرفش تموم نشده بود که در روبه رومون باز شد و مرد سیاه پوستی که تقریبا اندازه خود در بود بیرون اومد و رو به جیم گفت :

×چقدر دیر کردی سریع بیا داخل تا ...


هنوز حرفش تموم نشده بود که نگاهش به من خورد با دقت نگاهم کرد که جیم سریع گفت :

_بجای مایکل امروز یکی دیگه رو اوردم


اصلا متوجه حرفاشون نمیشدم که جیم به اون مرد سیاه پوست اشاره ای کرد و رو به من گفت :

_باهام بیا


با ترس نگاهش کردم که لبخندی بهم زد و گفت :

_نترس النا قرار نیس اتفاق بدی بیفته


نمیدونم چرا اما حرف جیم دلگرمم کرد و بدون هیچ حرفی پشت سرش به سمت در رفتمو وارد آپارتمان نصفه نیمه کار شدیمو اون مرد هم پشت سرمون وارد شد


تقریبا بجز تیر آهن و آجر هیچی توی آپارتمان نبود حتی دیوار یه سمت آپارتمان هم هنوز کامل نشده بود


با جیم چند قدمی جلوتر رفتیم که چشمم به یه میز و صندلی بزرگ خورد 


کنجکاوی دیگه داشت کلافه ام میکرد با تعجب به جیم نگاه کردم که یهو صندلی چرخید و با مرد سیاه پوستِ چاقی که پشت صندلی نشسته بود چشم تو چشم شدم


نگاه چندش آوری بهم کرد که با صدای جیم چشم ازم برداشت

_خب آقای میراک محموله آماده اس ؟


سری تکون داد و به اون مردی که پشت سرمون بود اشاره ای کرد و گفت :

× آره همه اش اماده اس اما اینبار پولشو باید 2 هفته زودتر بیاریو محموله دوم رو


هنوز حرفش تموم نشده بود که جیم سریع گفت:

_اما این کار ممکن نیس این محموله خیلی زیاده ریسک سریع فروختنش خیلی بالا ممکنه گیر بیفتیم


×از مدت قرض پدر مایکل به من نزدیک 10 ماه میگذره و اگه نتونید هرچه سریه تر این 2 تا محموله باقی مونده رو بفروشید باید سود این چند ماه رو هم بدید


جیم نفسشو محکم بیرون داد وگفت:

_سعیمون رو میکنیم



Report Page