348

348


348

ناخداگاه لرزیدم 

به سیاوش نگاه کردمو گفتم

- یعنی الان شما هم تو دردسر افتادین ؟

سری به چپ و راست تکون دادو گفت

- نمیدونم... فعلا مشخص نیست تا چه حد سبحانی دستش رو میشه و تا چه حد پای مارو هم میکشه وسط 

منو چرخوند تو بغلشو ادامه داد

- بین همه تو این ماجرا من بیشتر پام گیره ... هم سبحانی بیشتر با من لجه ... در واقع ... به قول رضا ... سرنوشت من به سبحانی گره خورده

حالا واقعا حالم بد بود

من میخواستم سبحانی سر به نیست شه

اما نمیخواستم اتفاقی برای سیاوش بیفته

و متاسفانه حق با سیاوش بود 

سرمو گذاشتم رو سینه لخت سیاوشو چشم هامو بستم

آروم گفتم 

- دلم میخواد بخوابم و وقتی بیدار شدم سبحانی کلا وجود نداشته باشه و هیچ ردی ازش تو زندگیمونم نباشه

سیاوش آروم تو گلو خندیدو بدنمو نوازش کرد

چیزی نگفت 

انتظار یه رابطه دیگه رو داشتم

مخصوصا با نوازش های سیاوش بدنم بیدار شده بود 

اما نیم ساعتی تو اون حال موندیم.آب داشت یخ میشد که سیاوش گفت 

- پاشو. دوش بگیریم

دل کندن از این آغوش سیاوش سخت بود 

اما به اجبار بلند شدم رفتیم زیر دوش

بدن سیاوش هم تحریک شده بود

اما عجیب بود کاری نمیکرد

دوش گرفتیمو حوله پوشیدیم

هر دو اومدیم بیرون و سیاوش گفت 

- دانشگاهت کیه؟ 

یهو یادم اومد همه کارای دانشگاهم مونده 

سیاوش از دیدن قیافه هنگم خندیدو گفت 

- آرام من دوست ندارم اینجا تنها بزارمت. میشه لباس بموسی و باهام بیای. میتونی لپ تاپتم بیاری از داخل شرکت کار کنی

هنگ سر تکون دادمو گفتم

- کاش میشد بیشتر بخوابم

- بیا اونجا بخواب 

نگاهی به شورت بر آمده اش کردمو گفتم.

- ایشون قصد خوابیدن ندارن؟

سیاوشچشمکی بهم زدو گفت

- نه ذوق داره نمیتونه بخوابه 

اخم کردمو گفتم

- ذوق چی ؟ 

از کنارم رد شد تا شلوارشو برداره و آروم گفت 

- ذوق یه تجربه جدید


سلام دوستان. یه رمان پیشنهادی دارم براتون 👇👇:::::

هیچ دختری نبوده که به اتاق بوروس نرفته باشه این رئیس خوناشام های خشن که حسابی هم سکسی بود ! اما کسی نمیتونست تحریکش کنه ...

از بین اونا هم ... افراد کمی بودن که از پس راضی کردنش بر می اومدن ... بوروس مرد سختی بود. هم تو رابطه هم تو برخورد...

تا اینکه ...

کیت وارد زندگی بوروس میشه ... 

ماجرای #تبدیل_شده رو اینجا بخونین

https://t.me/JoftHaft/43156

Report Page