346

346


346

به اجبرا رفتم و نشستم رو توالت فرنگی 

به سیاوش نگاه نکردم

به زور کارامو کردم

با اخم سرمو بلند کردم ببینم در چه حاله که دیدم نیست 

نامرد ...

معلوم نبود کی رفت بیرون

فقط میتواست منو مجبور کنه تو این حالت جلوش قرار بگیرم 

اما چرا ؟

کارامو کردم و بلند شدم 

دست و رومو شستمو دیدم وان نیمه پر شده 

حال نداشتم برم بیرون با سیاوش رو به رو شم

ردنمم کوفته بود 

موعپهامو بالای سرم جمع کردمو آروم رفتم تو وان 

آب زیادی داغ بود یکم گرماشو کم کردمو چشمامو بستم 

با حس وارد شدن سیاوش به آب آروم چشممو باز کردم 

سیاوش اومد تو وان رو به رو من 

یه اخم کمرنگ بین ابروهاش بود 

نگاهم تو صورتش چرخیدو رو موهای جو گندمیش ایستاد

اگه موهاش تماما مشگی بود یعنی سنش کمتر به نظر میرسید 

اینجوری و وقتی اخم میکرد واقعا خیلی بزرگتر از من به نظر میرسید

خیلی بیشار از خیلی 

تو ایک افکار که نمیدونم از کجا اومده بود غرق بودم که سیاوش گفت 

- بیا این سمت 

نگاهش کردم

مثل خودش اخم کردمو گفتم 

- راحتم . مرسی 

- بیا آرام ...

بازم لحن دستوری و خشک بود 

چند لحظه نگاهش کردم

اخمش غلیظ تر شدو گفتم

- چیه همش داری سعی میکنی اون روی خشنتو بهم نشون بدی؟

ابروهاش بالا پریدو گفت

- نه . اما تو گویا همش داری سعی میکنی ببینیش!!! 

چشمی چرخوندمو رفتم بغلش 

کلافه گفتم 

- نه ... بداخلاق... 

کتفمو بوسیدو منو روی پاش نشوندو گفت 

- تو بد اخلاقم میکنی ... چرا به حرفم گوش نمیدی

- حرفت منطقی نیست ... چرا اصرار داری جلو تو رو توالت فرنگی بشینم. آخه این چه دیدنی داره؟

سکوت شد 

فقط صدای آب بودو نوازش دستای سیاوش رو بدنم

سرمو چرخوندمو نگاهش کردم که سیاوش گفت 

- راستی از دوستات خبر گرفتم

Report Page