342

342


342

انقدر عجله که نفس کم آورده بودم 

وقتی اینجوری منو میبوسید کم میاوردم

انگار یادم میرفت باید چکار کنم

مثل یه عروسک خشک میموندمو اون هر کاری که میخواست میکرد 

شالمو از سرم کشیو دستشو تو موهام فرو کرد

گیره موهامم از سرم جدا کردو پرت کرد رو زمین 

کتشو بیرون آوردو رو زمین پیش باقی وسایل انداخت 

کمرمو تو دستاش فشار دادو منو بیشتر به دیوارو بدنش فشرد 

مانتومو از رو شونه هام خواست پائین بده که تونستم تکون بخورم 

مچ دستاشو گرفتم

خشک شد 

آروم لبمو رها کرد 

من هیچ نگفتم.فقط چشم هامو باز کردمو نگاهش کردم 

سریع نگاهشو از من گرفت 

برگشت سم دیوار رو به رو 

دو به دیوار ایستادو دستشو به دیوار تکیه داد 

با دست دیگه صورتش و موهاشو دست کشیدو گفت

- معذرت میخوام یهو شد .

خودمو مرتب کردمو گفتم 

- لازم نیست معذرت بخوای ... خوب بود ... فقط حیف اینجا امکانات نیست .

سیاوش نفس عمیقی کشیدو گفت 

- آره ...

کتش ... شال من و گیره موهامو از رو زمین برداشتو تکوند 

به من دادو بدون نگاه کردن بهم گفت 

- بریم ... اعصابم خیلی ضعیف شده 

با این حرف لامپ اتاقو خاموش کردو راه افتاد 

منم سریع پشت سرش رفتم 

گرسنه ام بود

اما ترجیح میدادم مستقیم بریم خونه

نگران سیاوش بودم 

هیچ کدوم حرفی نزدیم

سیاوش ماشینو روشن کردو راه افتادیم

ضبط رو روشن کردو صداشو کم کرد 

آهنگ ملایم پیانو بود و چشم هامو بستم 

کاش امروز از سپیده میپرسیدم این جور موقعیت ها رفتار درست چیه 

احساس میکردم خیلی بی اطلاع هستم راجع به سیاوش و نیاز هاش 

دوست داشتم آرومش کنم

اما نمیدونستم چظوری 

دست سیاوش رو دنده بود 

دلمو زدم به دریا و دستمو گذاشتم رو دستش که سریع دستشو برداشتو گفت 

- الان نه آرام ... 

خیلی حس بدی بهم دست داد و آروم گفتم 

- خواستم فقط ...

سیاوش پرید وسط حرفمو گفت 

- میدونم... معذرت میخوام... اما من خیلی رو به راه نیستم 

- چرا ؟ حداقل بگو چکار کنم بهتر شی 

سیاوش بدون نگاه کردن به من گفت

- هیچی الان... فقط باید برسیم خونه ...

بازم سکوت شد بینمون 

گوشیمو بیرون آوردمو آروم به سپیده پیام دادم 

- دوست دارم راجع به سیاوش و نیاز هاش بیشتر بدونم ... پیشنهادی داری ؟

خیلی زود نوشت

- - زنگ بزنم ؟

- الان نه پیش سیاوشم

- باشه تنها شدی بهم بگو... باید صحبت کنیم 

باشه ای نوشتمو پیام هارو پاک کردم که سپیده پیام داد

- مسیج هارو پاک کن

- همین کارو کردم 

- آفرین ... سیاوش وقتی عصبی میشه سخت تر میشه . سعی کن مطیع تر باشی این جور وقتا 

جوابخوبی بودو الان به کارم می اومد 

سریع نوشتم 

مرسی 

بازم مسیج هارو پاک کردمو تا خود خونه ساکت نشستم 

سیاوش ماشینو پارک کرد هر دو پیاده شدیم رفتیم سمت آسانسور که دستمو گرفت

Report Page