342

342


دوستان رمان تو کانال حق عضویتی 110 پارت جلو تره. همین الان میتونید رمانو جلو تر فقط به مبلغ ۲۰ هزار تومن از خریداری کنید.

تو کانال عضویتی روزی ۲ پارت میذارم

https://t.me/ng786f

در آخر هم فایل بدون سانسور میدم خدمتتون.



#نگاریسم

#۳۴۲

بابا از حرف مامان خشک ایستاد 

آروم چرخید سمت مامان و گفت

- دامادت! ۱۱۰ ! دور برداشتی ... بی من داماد میگیری ! 

یهو برگشت سمت سعید و اینبار با غافل گیری یه مشت خوابوند تو دهن سعید .


هین بلندی گفتم و دوئیدم سمتش 

اما بابا مثل وحشی ها منو هول داد تو خونه. و خودش اومد تو

در رو پشت سرش کوبید و گفت 

من پدرتم ... من تعیین میکنم کی ازدواج کنی و با کی ازدواج کنی‌ . اون عوضی رو تزدیکت ببینم جفت پاهای جفتتون رو میشکنم 

هنگ نگاهش کردم

پوزخند زد و گفت 

- حالا منو دور میزنین برا خواستگاری؟

با این حرف خیز گرفت

میز عسلی نزدیکش رو از پایه گرفت

رو سرس بلند کرد و کوبید وسط میز سیشه ای پذیرایی

شیشه میز خورد شد

سعید داشت میکوبید به در .بابا رفت سمت تلویزیون و اونم برداشت کوبید رو مبل .مامان جیغ میزد نکن روانی

سعید در میزد باز کن نگار

اما 

من 

فقط

خیره به این آشوب نشسته بودم

از ضرب دست بابا به قلبم .قلبم درد میکرد

شایدم از بدبختی داشتن یه پدر هوس باز روانی انقدر قلبم درد داشت 

بابا همه وسایل سکستنی رو داشت میشکوند رفت تو اتاق خواب منو و مامان

صدای خورد شدن اومد

میدونستم آینه رو شکسته.

مامان عصبی بلند شد

در رو باز کرد و اینبار حمید و سعید سراسیمه اومدن تو


به سینه های نارس و اندام دخترونه اش نگاه کردم

این دختر خیلی کوچولو بود برای یه کلاب BDSM . 

به سمتش رفتم و گفتم

- من از خشونت خوشم نمیاد ... اما دیر ارضا میشم... چیزی بلدی؟ 

با ترس فقط نگاهم کرد 

کلافه گفتم

- بلدی بخوری؟

چشم های درشتش گرد شد و لب های کوچولو و سرخش شکل یه او به خودش گرفت .‌ نفس عمیق کشیدم. باید باهاش چکار میکردم ؟ رو به روش ایستادم. دستم رو بین پای لختش کشیدم و واژن تازه و سفتش رو دست کشیدم.

دلم میخواست همین الان هولش بدم رو تخت. پاهای ظریفشو باز کنم و خودمو بی ملایمت واردش کنم تا خیسی و گرماش حالمو بهتر کنه.

تو گوشش گفتم 

- دختر که نیستی؟


رمان جدید #ساحل به اسم #کوچولو_دلربا رو اینجا بخونید. رمانی کاملا بدون سانسور و مناسب بالای ۲۲ سال

https://t.me/holo_tel/13750

Report Page