34

34


از زیر لباسش دستمو به سینه های گرد وخوش فرمش رسوندم


سینه هاشو آروم فشار میدادمو


گردنش رو مک میزدم


با چشمای خمار بهم خیره شده بود و با صدای آرومی آه میکشید


لعنتی ! لورا واقعا منو به سادگی جذب خودش میکرد و به سمت رابطه های پی در پی میکشید 


با یه حرکت لباس و شلوارش رو در اوردمو به بدن بی نقصش زیر نور ریسه خیره شدم


به سمت سینه هاش حمله ور شدمو یکیشو آروم آروم توی دهنم گذاشتم


هرچقدر بیشتر باهاش ور میرفتم چشماش خمارتر میشد انگار اونم روبه روی من ضعف داشت 


دستشو به سمت شلوارم برد و دکمه شلوارم رو باز کرد 


از این که داشت باهام همراهی میکرد بیشتر تحریک میشدم

با کمک پاهام شلوار و شورتم رو همزمان دراوردم که لورا پاهاشو باز کرد و بین پاش جایی برای مردونگیم درست کرد 


صدای ناله های آرومش کمی بلند تر شده بود که مشغول خوردن اون یکی سینه اش شدمو لورا دستشو روی بازوهامو ته ریشم میکشید


خسته تر از اونی بودم که بخوام بیشتر از این خودمو کنترل کنم .


مردونگیم رو به خیسی بین پاش مالیدمو با یه حرکت آروم آروم واردش کردم


آه غلیظی کشید که سرمو روی شونهاش گذاشتمو شروع به ضربه زدن کردم


خیلی سریع و محکم ضربهامو واردش میکردم که نزدیک گوشم آه میکشید 


داشتم از شنیدن صدای آه کشیدنش دیونه میشدم که لبامو روی لباش‌ گذاشتمو صداشو خفه کردم


از درد خودشو بهم فشار میداد که سینه هاش روی بدنم کشیده میشد


با دستام بدنشو ثابت نگه داشتمو محکم تر ضربه هامو واردش میکردم که از خیسی بین پاش فهمیدم ارضا شده


نمیخواستم زیاد اذیتش کنمو بین پاهاش متورم بشه بخاطر همین سرعت ضربه هامو بیشتر کردمو خیلی زود خودمو ازش بیرون کشیدمو ترشحاتمو روی شکممش خالی کردم


آه بلندی کشیدمو کنارش روی تخت افتادم ...


با بغل رو تختی شکم لورا رو تمیز کردمو توی بغلم کشیدمش که‌ گفت :

+تو واقعا مرد قویی هستی !


خندیدمو گفتم :

_تو اینجوریم میکنی ...


+من عاشق اینجوری بودن توام 


به مردونگیم اشاره کردمو گفتم:

_با این لحت حرف زدنت ممکنه دوباره بیدار بشه !


توی گلو خندید که دستمو دور کمرش حلقه کردمو نفهمیدم کی خوابم برد ...

.

.

.

‌یک ماه بعد !

بعد از تموم شدن کلاس عصر لیست حاضرین رو به دفتر مدیریت بردمو روی میز منشی گذاشتم 


برای این که با آقای کر روبه رو نشم سریع از دفتر بیرون اومدمو به سمت پارکینگ رفتم


برای صدمین بار شماره لورا رو گرفتمو منتظر شدم

لعنتی دیگه داشت کلافه ام میکرد


بعد از چندتا بوق بلاخره جواب داد و گفت :

+الو عزیزم 

با اعصبانیتی که نمی تونستم دفعش کنم گفتم:

_چرا جواب تماسامو نمیدی ؟!

+اوه داشتم فیلم نامه رو مرور میکردم تماستو ندیدم عزیزم ببخشید !

_که اینطور ... امشب میخوام ببینمت باید خیلی جدی باهم صحبت کنیم این وضع حسابی منو بهم ریخته !

+باشه اما امشب نمیشه ...

_چرا نمیشه ؟!

+چون من یه قرار کاری مهم دارم 

_از همین قرارهای کاریت دیگه داره حالم بهم میخوره همین که بهت گفتم امشب تو آپارتمانم منتظرتم ...


منتظر جوابش نشدمو گوشی رو قطع کردم

سوار ماشین شدمو به سمت آپارتمان لورا رفتم

دیگه نمی تونستم با این همه درگیرش کنار بیام

حس میکردم که لورا داره ازم فرار میکنه و دنبال راهی برای تموم کردن هستش !!!


نفسمو محکم بیرون دادمو با آخرین سرعت حرکت کردم

آخر هفته بود و تمام خیابون ها ترافیک !

میدونستم با بازیگر شدن لورا کمی سرش شلوغ میشع اما اینقدر درگیر شدن واقعا مسخره بود !


تقریبا بعد از یک ساعت به جلوی مجتمعی که لورا توش زندگی میکرد رسیدم


هوا تاریک شده بود و باد خنکی میومد 

از ماشین پیاده شدم که چشمم به لورا خورد ...

با یه لباس خیلی بلند مشی و میکاپ کامل داشت سوار تاکسی شد ...


جلوتر نرفتمو به سمت ماشینم برگشتمو سوار شدم


باید میفهمیدم داره کجا میره!

Report Page