34

34

رمان دمی گاد به قلم ملودی

34

بهتر بود میرفتم مسلما از اون لپ تاپ شکسته چیزی در نمیاره 

به اطراف نگاه کردمو خواستم برگردم که چیزی چشمم رو گرفت

بوروس بود که داشت به سمتم می اومد

سریع پریدمو تو ورودی غار مخفی شدم 

بوروس رسیدو به اطراف نگاه کرد

دنبال من میکشت

خنده ام رو خوردمو بروس داد زد 

- آنی ...

فقط نگاهش کردم که زیر لب گفت 

- دختره دیوانه ... کودوم گوری رفته ؟

سریع خودمو رسوندم به پشت سرش و گفتم 

- تو مشکل بینائی داری دلیل نداره به من توهین کنی 

با عصبانیت برگشت سمت من 

حرص دادن بوروس لذت عجیبی داشت 

نگاهش سرد و عصبی بود

اما مشخص بود زبونشو داره کنترل میکنه . 

شونه ای بالا انداختمو عقب رفتم . ریلکس گفتم 

طلسمتو بکش که میخوام برم توی غار 

بوروس بدون توجه به من شروع به درست کردن اون طلسم رو زمین کرد

میتونستم برای آوردن سنگ بهش کمک کنم . اما ترجیح کیدادم بشینم و نگاه کنم .

کار بوروس دیگه آخرش بود 

برای همین بلند شدمو گفتم 

- من دیگه میرم داخل. طلسمتو آماده کن که پرتش کردم این وسط زود کارو تموم کنی 

بوروس سری تکون دادو گفت 

- نزار جادوت کنه آنی 

پوزخندی تحویل بوروس دادمو گفتم 

- اونجا زمین مقدسه ... کسی نمیتونه از جادو استفاده کنه ...

بوروس دقیق نگاهم کردو گفت 

- اما بیاریش بیرون که میتونه 

منم دقیق نگاهش کردمو گفتم 

- آره اگه این طلسم لعنتی تو به موقع جواب نده صد در صد میتونه هر دوتامون رو بد طلسمی کنه 

بوروس گره ای افتاد بین ابروهاشو گفت 

- تو میدونی کی اونجاست ؟

پوزخندی زدمو گفتم 

- پس فکر کردی ندونسته اومدم تا اینجا ؟

قبل از اینکه بوروس چیز دیگه ای بگه برگشتم سمت غار 

بزار این لعنتی رو بیاریم بیرون و کارو تموم کنیم 

وارد فضای سرد و تاریک غار شدم

من اینجا قبلا اومده بودم. 

خیلی سال پیش . انقدر که تاریخ دقیقش یادم نبود. اما هنوز یادم هست که انتهای این راهرو تاریک یه چشمه است و هیلر باید اونجا باشه . تنها روشنائی سالن کریستال های ریز رو دیوار های غار بودن 

سرعختمو کمی کم کردم تا اطرافو خوب ببینم . 

از دور نور آبی رنگی دیده میشد. خواستم سرعتمو بیشتر کنم که حس کردم هوا سنگین شد



خوشگلای من این رمان رایگانو از دست ندینا 😍👇👇👇👇

تخیلی هات داغ داغ خفن عالی اوف نگم براتون 😭😍👇

https://t.me/panjrekhiyal/86362

Report Page