334
سلام خوشگلا ببخشید پارت دیر شد 😁 شب جمعه بود دیگه 😅😂🤦♀️💜💜💜 یعنی پی وی طراوت ترکید از بس همه همینو گفتین.
بله بله شب جمعه بود خواب موندیم 🤦♀️🤦♀️🤦♀️💜💜💜 اینم پارت خدمت شما
334
لبمو بوسیدو گفت
- بنفشه تو میدونی من تا پای مرگ میرم اما کاری که میخوامو میکنم
هنگ نگاهش کردم
چونه ام رو بوسیدو گفت
- تو تا اونجا بشین ... من اوکیم برای بعدش
دست بردم تو موهاشو گفتم
- نیما ... اونجا پیش مشاور حرص بخوری چی؟
- خب حرصم نده
به زور خودمو از زیرش کشیدم بیرون و گفتم
- نیما جان تو اگه خوبی امیسارو نگه دار. من برم. بعد یه روز دیگه با هم میریم
نامطمئن نگاهم کرد که گفتم
- باشه؟ با امیسا واقعا سخته
- شام خونه مامانت اینا چی؟
اومدم امیسا رو حاضر میکنم بریم. اوکی؟
سر تکون داد
صاف دراز کشیدو گفت
- بدم میاد برنامه بهم بخوره
کنارش دراز کشیدم.گونه اش رو بوسیدمو گفتم
- انعطاف پذیر باش. الان فکر کن با امیسا میخوای چطوری دو ساعت سر کنی
خندید
دستمو تو دستش گرفتو گفت
- انشالله میخوابه تا تو برگردی
خندیدم
پیشونیش رو بوسیدمو گفتم
- امیدوارم... دو دفعه قبل که موفقیت آمیز نبودی
نیما خندیدو گفت
- اون موقع خیلی کوچیک بود. الان خانم شده دخترم
لبخند زدمو گفتم
- صد در صد من براش سوپ و میوه و خوراکی میزارم رو اوپن. خودتم یکم سوپ ماهیچه بخور . مال امیسا نمک نداره برا تودت نمک بزن
سر تکون دادو رفتم سمت کمد لباسا
لباس برداشتم و در حالی که میپوشیدم به نیما نگاه کردم
نگران داشت نگاهم میکرد
گفتم
- نگرانی میخوای با اسنپ برم؟
خندیدو گفت
- نه به دست فرمون تودت بیشتر اعتماد دارم
بوسه ای براش فرستادم و گفتم
- مرسی . سعی میکنم زود بیام
سر تکون داد
شالمو گذاشتم
از تو آینه نگاهش کردم و گفتم
- چرا انقدر نگرانی؟
نفس عمیقی کشیدو گفت
- یه چیزی باید بهت بگم. یعنی باید به مشاور بگی