329

329


329

سیاوش یه نگاه به من و یه نگاه به کاتالگ تو دستم کرد

دلم میهواست کاتالوگ از دستم غیب میشد

مخصوصا با عکس اون دوتا سینه برجسته داخل وکیوم 

ابرو سیاوش بالا تر رفتو خواست چیزی بگه که رضا گفت 

- فکر بدی نیست. به نظرم ترجمه کنیم بزاریم تو بسته ها به عنوان شرکت وارد کننده کار خوبی باشه 

سیاوش با همون قیافه فقط سر تکون داد 

برگشت سمت رضا و آروم گفت 

- خب کجا بودیم 

دوست داشتم اینبار خودمم با کاتالوگ محو میشدم 

آروم گذاشتمش پائین که رضا گفت 

- تو اون قفسه کاتالوگ تمام محصولات وارداتی شما هست دوست داشتی میتونی نگاه کنی  

سیاوش بر نگشت سمتم 

میدونستم این یعنی دست به اون کاتالوگا بزنی تنبیه میشی! 

تو صندلی فرو رفتمو آروم گفتم 

- آها... مرسی ... شاید دیدم‌...

گوشیمو بیرون آوردمو خودمو سر گرم نشون دادم

اما فقط الکی صفحه رو بالا و پائین میکردم

حس بدی داشتم از حرفم مخصوصا با برخورد سیاوش 

سعی کردم به حرفاشونتمرکز کنم اما سر در نمی آوردم

رفتم تو گوگل و به انگلیسی سرچ کردم 

- چطور یه دامینیت ( ارباب ) را راضی کنیم 

یه چندتا سایت اومد 

اولی رو زدم که عنوانش بود 

- دامینیت خودت رو به اوج برسون 

شروع کردم به خوندن 

یه سری حرف تکراری بود 

از اینکه تو رابطه فقط اطاعت کنی 

از اینکه چطوری نگاهش کنی و این چیزا

خواستم برم مقاله بعد که سایه سیاوش افتاد رو سرم

گوشیو از دستم گروفتو چک کرد ببینه کجام

دوباره ابروهاش بالا پریدو گفت

Report Page