327

327


۳۲۷

چنان استرس گرفتم که فکر کردم‌الانه بالا بیارم 

رفتم پیش نیما

سرش تو گوشی بود و گفتم

- نیما 

تا سرشو بلند کرد گفت

- تو چرا این ریختی شدی؟ چته ؟ 

نگران نشستم رو به روش و گفتم

- پریودم دیر شده 

نیما نیشش باز شد و گفت 

- خودت گفته بودی میخوای حامله شی 

اخم کردم عصبانی نگاهش کردم و گفتم 

- حال منو میبینی بعد شوخی مسخره میکنی 

خودشو جمع و جور کرد

بلند شدو گفت

- برم برات بیبی چک بخرم؟

سر تکون دادم اونم لباس پوشیدو رفت

دوباره به نگار ززنگ زدم

جواب نداد

نیما اومد .داشت با تلفن حرف میزد 

دوتا بیبی چک خریده بود 

میدونستم باید صبح با اولین ادرار چک کنم 

اما استرس گرفته بودم 

یکی رو برداشتم و رفتم چک کردم 

جوار منفی شد

نفس راحت کشیدم اومدم بیرون 

نیما داشت با امیسا بازی میکرد 

تا منو دید گفت 

- چی شد ؟

- منفی بود. البته باز باید صبح چک کنم 

اما همینم دلمو آروم کرد یکم 

نیما تابلو خورد تو ذوقش 

سر تکون دادو گفت 

- منم با سعید حرف زدم

- چی شد؟ 

نمیدونم با نگار بود داشتن حرف مززدن

- خدا کنه آشتی کنن خیلی همو دوست دارن.

نیما امیسا رو بغل کردو گفت 

- خیلی؟

اومد کنار من نشست 

منو هم به زور کشید تو بغل خودش و پرسید 

- حتی بیشتر از ما ؟

از اون شب دیگه نبوسیده بودمش

اما گونه اش رو بوسیدم و گفتم 

- کسی به ما نمیرسه 

فور کردم نیما مثل من لپمو نیبوسه 

اما اون مستقیم لبمو بوسید 

آرم و کوتاه 

اما سرشو که عقب برد چشم هاش فرق داشت 

نتونستم بمونم

سریع بلند شدمو برگشتم اتاق خواب

چم شده بود ؟ 

از چی داشتم فرار میکردم

Report Page