326

326


#نگاریسم

#۳۲۶

شاکی گفتم 

- سعید ما خونم انقدر جا نداره 

- سخت نگیر رو زمین میشینن

را افتاد و گفتم

- سعید رو زمینم بشینن تو پذیرایی ما جا نمیشن ! 

سعید نفس کلافه ای کشید و گفت

- مادرم ، خواهر هام . عمو هام ، دایی هام ، عمه هام ، خاله هام ، پدر بزرگ هام ! با خودم میشیم ۱۴ نفر !

- نمیشه فقط عمو و عمه و دائی و خاله بزرگت بیان ؟

- میشد که الان ۱۴ نفر نبودیم 

با استرس گفتم

- بله برون چند نفر میشین اونوقت ؟

سعید سکوت کرد 

منم دیگه حرفی نزدم

گفتم نکنه ناراحت شده باشه 

خورم استرس داشتم اونم با این خبر استرسم رو بیشتر کرد

سعید منو رسوند

اما بالا نیومد

رفتم بالا دیدم مامان اومده کلی خرید کرده

خبر آزمایشگاه رو سعید زودتر داده بود 

منم گفتم سعید اینا ۱۴ نفزن

اونم کلی شاکی شد

غر غر کرد و گفت

- بله برون چند نفر بشن اونوقت ! خوبه خونه مارو دیده کوچیکه 

کلافه گفتم

- میگه مجبوره نمیتونن حذف کنن

مامان عصبی گفت

- ما هم برای بله برون باید به پدرت بگیم بیاد نگار

شاکی گفتم

- نه ... نمیخوام بیاد سمتم 

با قهر رفتم سمت اتاق که مامان گفت

- نگار میدونی پدرت دیوونه است بهش بر بخوره دردسر میسازه ها

داد زدم

- غلط میکنه

در رو کوبیدم

سرمو گذاشتم زیر بالشت

سرم درد میکرد

اینهمه اتفاق اعصابمو بهم ریخته بود 

یکم گریه کردم

با گریه خوابیدم 

اما بیدار شدم حالم بهتر بود 

پاشدم کارای باقی مونده رو کردم

مامان بعد سام رفت

سعید زنگ زد یکم حرف زدیم

اونم استرس داشت

گفت فردا ۶ میان

اون شب تا صبح خوابم نبرد

هی خواب میدیرم فردا میان منو عقد میکنن فردا شب باید با سعید بخوابم

بعد با ترس میپریدم

بلاخره ۸ از تخت جدا شدم

رفتم دوش گرفتم

اومدم موهامو حسابی سشوار کشیدم

تا تونستم به خودم رسیدم

مامان و حمید هم اومدن 

مامان برام یه دست کد دامن جدید آورده بود

اما دوست نداشتم اونو بپوشم 

بعد یکم بحث مامان مجبورم کرد اون لباس بپوشم و ساعت ۵ بود که سعید زنگ زد

بیش از ۱۰۰ پارت جلوتر از اینجا تو کانال حق عضویتی آماده هست. هزینه عضویت فقط ۲۰ هزار تومنه. روزی دو پارت داریم. برای عضویت به نگار پیام بدین

https://t.me/ng786f


Report Page