326

326


#عشق_سخت 

#۳۲۶

تنم یخ شد

سرم گیج رفت

نفسم رفت

دنیا دور سرم چرخید

تصویر خودم با شکم بالا اومده دور سرم میچرخید 

اشکم راه افتاد

بهرام اخمش بیشتر شد و گفت

- چته ... پاشو لباس بپوش جای گریه 

چشمام تار شده بود 

دست بهرام گرفتم و لب زدم

- فشارم... 

نفسم بالا نمی اومد

منظورم گرفت

زود رفت بیرون

با آب قتد برگشت

سرم میچرخید

فکر نمز اومد تو سرم فقط خیال های ترسناک بود

بچه ...

بجه به این زندگی 

آب قند از بهرام گرفتم

یکم خوردم

دادم بهش

کمکم کرد بلند شم

اما تا دستش دورم حلقه شد های هایم بلند شد

بهرام محکم بغلم کرد.فکر کردم الان دعوام میکنه

اما هیجی نگفت

نوازشم کردو موهامو بوسید

کم کم آروم شدم

بهرام منو از خودش جدا کردو گفت

- دیبا جان... آروم باش خواهشا ... چرا گریه میکنی؟ این بچه رو نمیخوای؟

نمی دونستم چی بگم بهرام عصبی نشه

با بغض گفتم

- نمیدونم. من آماده نیستم. من بچه ام. من حتی نمیدونم از زندگی چی میخوام ! من و تو حتی نمیدونیم قراره با هم بمونیم یا نه

ابروهای بهرام بالا پرید

اخم کرد باز و گفت

- من میدونم ! خودتو با من قاطی نکن

سریع گفتم

- میدونم تو نمیذاری من برم مخصوصا اگه بچه داشته باشم ازت

نفسشو با حرص بیرون داد و گفت

- تو یادت میره!؟ یا خودتو میزنی به نفهمی.

نگران نگاهش کردم و بهرام دستمو گرفت

کشید سمت در و گفت

- چه تو حامله باشی ... چه نباشی... نمیذارم ترکم کنی! اینو بفهم دیبا ... اینو بفهم‌...

دوست داشتم سرش داد بزنم

اما لب هامو فشردم

اون خودش بیمار روانی بود

یاد حرف احمد افتادم که گفت عصبیش نکن

برای همین چیزی نگفتم 

بهرام تو اتاق دستمو ول کردو گفت

- بپوش بریم آزمایشگاه

یاد مهرداد و گردشش تو شهر افتادم و گفتم

- نه ... نمیام ...



همین الان با تخفیف ویژه و فقط با ۲۰ هزار تومن نسخه کامل رمان #عشق_سخت رو میتونین خریداری کنید

قیمت نسخه کامل ۳۰ هزار تومن هست 

اما برای شما که اعضای کانال چتر هستید ۲۰ تومن میشه . برای خرید به نگار پیام بدید . حتما اسم رمان بگید و بگید عضو کانال چتر هستید👇فایل کامل ۲۰۰۰ صفحه است👇


https://t.me/ng786f

Report Page