324

324


حامد توگوشم گفت

-...جون ..قربونت برم ...دختر هات من 

زمزمهاش داغترم میکرد 

دیگه نتونستم صدامو کنترل کنم 

آهی گفتم 

حامد حرکت دستاشو تندتر کرد و بالاخره رها شدم 

دستشو بیرون اورد 

بوسه هاش روی گردن و گوشم ارومم میکرد 

یکم توهمون حالت موندیم که من حالم جا بیاد 

-...خوبی؟ 

+...خوبم بریم داخل 

شلوارمو مرتب کردم 

تابو مرتب کردیم و باهم برگشتیم داخل خونه 

آوا روی اپن نشسته بود و مشغول حرف زدن با گوشیش بود 

با دیدن ما دستی تکون داد و به صحبتش ادامه داد 

حامد رفت دستشو بشوره 

منم نشستم روی یکی از مبل ها 

گوشیشو قطع کردو گفت

-...خوب شیطونی میکنینا 

باحرفش سرخ شدم 

توقع نداشتم انقدر صریح به رومون بیاره 

-...خوبه حالا سرخ نشو...

آهی کشید و ادامه داد 

 -...یه شوهرم گیرم نمیاد بریم روی تاب فانتری هامونو اجرا کنیم 

دیگه واقعا حس میکردم دارم از خجالت اب میشم 

حامد اومد به من نگاه کردو گفت

-...توچراانقدر قرمز شدی 

مشکوک نگاهش بین منو آوا چرخید 

-...چی گفتی به زن من آتیش پاره 

آوا هنوز با شیطنت به من نگاه میکرد 

اما جرعت نگاه کردن به حامد نداشت 

دور دور منه دیگه آوا خانوم 

ابرویی براش بالاانداحتم و گفتم

+...آوا گفت مارو 

هنوز حرفمو کامل نزده بودم آوا پرید وسط و گفت

-...توهنوز هرچی میشه از چشم من میبینی حامد ناراحت میشما 

بعد هم باحالتی خنده دار به من نگاه کردو لب زد 

-...نگو بهش میکشه

Report Page