321

321


۳۲۱

میدونستم الان عصبیانی میشه 

عصبانی هم شد و گفت

- چرا از من دیو دوسر میسازی بنفشه. آره من کینه ای هستم اهل تلافی ام. اما انقدر بیشرف که نیستم 

نگاهمو ازش گرفتم

- نگفتم بیشرفی... اما تو دروغ به خودت م1هارت داری 

دستش دورم باز شد

سریع بلند شدم

اما دست دیگه ام رو کشید 

اینبار رو بهش تو بغلش مجبور شدم‌بشینم 

بازوهامو گفت و گفت

- بنفشه تا حالا بهت دروغ زیاد گفتم ، قبول 

نگاهش تو چشمام جرخید و گفت

- اما به شرافتم قسم میخورم اصلا فکرشو نمیکردم تو چنین برداشتی کنی ... من خواستم دلتو بدست بیارم

سرمو به نشونه نه تکون دادم

لب زدم

- نمیتونم باور کنم ... ببخشید 

نیما اخم کرد

اما دستش دور شونه هام قفل شد 

منو کشید تو بغلش

هیچی نگفت

منم حرفی نزدم

واقعا نمیتونم باور کنم.

نیما مطمئن بود هر گندی بزنه من در نهایت میبخشم

برای همین شک نداشت جایی نمیرم

قشنگ نشست کارشو کرد بعد اومدخونه حرف بزنه.

باور نمیکرد من رفتم

الانم بهنام لو نمیداد یه درس خوب به نیما میدادم

نیما موهامو بوسید و گفت

- بیا بریم خونه 

- بریم که تو باز کسی باشه که میره؟ 

- نه هیچکس نمیره ...

- من حس رابطه ندارم باز بهت بر نخوره 

مکث کرد 

با صدای عصبانی گفت

- چرا اینجوری حرف میزنی؟ که عصبیم کنی؟

سرمو عقب بردم و گفتم

- من پر از خشمم نیما. من عصبانیم. من دلم شکسته . درد میکنه داغونم ... حق ندارم تو این حال بدون فیلتر حرف بزنم؟ تو تو حال من باشی هرجی به ذهن و دهنت برسه میگی! نمیگی؟

- بنفشه ما صحبت کردیم قضیه رو حد کردیم‌

از بغلس بلند شدم.اونم گذاشت

رفتم عقبو گفتم

- الان قضیه من فرزانه یا هر خره دیگه ای تو گذشتا تو نیست نیما. مسئله توئی ... تو که وقتی سکس میخوای هیچ نه ای قبول نمیکنی! وقتی دلود کنیم باید تهش سکس باشه وقتی خوشحالیم تهش سکس. وقتی ورشکسته ای سکس وقتی برد کردی سکس. وقتی قهرن سکس وقتی خسته ای سکس نیما واقعا درک نمیکنم ! چه خبره؟ خوبی؟ من دیشب حسش نبود . خوابیدم امروز باید بزاری بری؟ ده سال دیگه من راضیت نکنم چی؟ میری سراغ یه زن دیگه؟

🔞🔞🔞🔞🔞👇🔞🔞🔞👇

صدای قفل شدن در از پشت سرم اومد و از جا پریدم‌

متئو دستشو از روی دکمه قفل روی میزش برداشت و تکیه داد به صندلیش 

نگاهش رو تنم بالا و پائین شد و گفت

- گزارش جلسه رو آوردی؟

سر تکون دادم و به سمتش رفتم

هیچوقت من وارد اتاقش میشدم درو قفل نمیکرد

برگه هارو کنار متئو رو میزش گذاشتم و طبق عادت کنارش ایستادم تا توضیح بدم که دستش رو باسنم نشست

جا خوردم 

به صورت متئو نگاه کردم.کاملا جدی بود و گفت

- میشنوم

با تردید برگه ها رو جا به جا کردمو با صدای لرزون شروع کردم به توضیح دادن که متئو دستشو دورانی رو باسنم تکون دادو برد در حالی که حرفمو تائید میکرد دستشو برد زیر دامنم .

ادامه در پارت ۱۱ و موجود در کانال رمان ممنوعه و هات #ساحل به اسم #رئیس_پردردسر 

رابطه ای هات و ممنوعه 

با هشتک #رئیس تو کانال بخونید 👇👇

https://t.me/holo_tel/5487


https://t.me/holo_tel/5487

Report Page