32

32

رمان نگاه

دوستانی که عجله دارن و دوست ندارن پارت به پارت تا آخر بخونن میتونن فایل کامل رمان نگاه رو اینجا با مبلغ خیلی ناچیزی خریداری کنن 👇👇👇👇

https://t.me/mynovelsell

اگر دوست ندارین بخرین میتونین تا انتها همینجا رایگان بخونین. روزی یکپارت تا فسمت آخر قرار میگیره

پارت امروز


#نگاه #32

تو دلم عروسی بود. خوشحال بودم از درون

اما عقلم میگفت ای نگاه ساده دل چیه خوشحالی الانه که دوباره یه چیزی بگه حالتو بگیره

دقیقا انگار فکرمو خوند چون گفت 

- چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ مگه رقصیدن با خواهر انقدر عجیبه 

دیگه ناخداگاه چشم چرخوندم

اما اون رگ به قول بابا پدر سوخته ام روشن شد 

بهترین لبخندمو تحویلش دادمو گفتم 

- نه ... اصلا ...

خب آقای امیر همایون... یه خواهری بهت نشون بدم که 

شروع کردم با عشوه و ناز رقصیدن 

آهنگ قری بود

ابرو بالا داد اما همراهیم کرد

میدونستم رقاصه 

کلا تو خاندان بابا اینا همه رقاص بودن 

از جمله خودم 

یکم دوتایی رقصیدیم و من تا تونستم براش ناز و عشوه اومدم که آهنگ تند شد. دنیا دیگه مثل تو نداره پخش شدو همه شروع کردن به بالا پائین پریدن . ما هم همراه آهنگ. 

امیر دست انداخت دور کمرم

نادر هم اومدو سمت دیگه ام و شروع کردیم به رقصیدن 

حسابی داشتم خوش میگذروندم

امیر همایونم نیشش باز بود . منم اون وسط مسط ها چند باری خودمو انداخته بودم تو بغلش . 

اون بخش پلید درونم میدونست امیر بلاخره مرده این خواهرم خواهرم کردناش بلاخره عوض میشه 

آهنگ بعدی دوباره قری شد 

نادر اومد شروع کرد با من به رقصیدن 

منم از امیر جدا شدم

یکی از دخترای فایمل عروس رفت سمت امیر

انگار از درون آتیش زدن به جونم 

امیر با لبخند عقب رفتو دختره ضایع شد

منم زود از نادر پیچیدم سمت امیر و همون دختره نادر رو خفت کرد

Report Page