32

32

تبدیل شده . ملودی

کلافه شروع کردن به قدم زدن

لعنتی ... 

بدم میاومد از کار های بی برنامه 

اما خب فکر بدی هم نبود 

چه قدرتی بهم میداد... همین الان خون کیت ...

هممم...

لبخند رضایت زدمو کتابو ورق زدم 

حالا باید مطمئن بشم انتخابم درست بوده

خواستم کتابو بذارم سر جاش که چشمم تو صفحه آخر به یه متن کوچیک خورد 

نوشته بود 

هشدار ... طلسم خون میتونه کشنده باشه ... نداشتن رضایت انسان در این رابطه میتونه باعث مرگ خوناشام بشه !

دوباره خونم

چی ؟

مرگ ؟

مگه میشه یه موجود جاودانه بمیره ؟

اونم بخاطر نداشتن رضایت ؟

رضایت چی؟

رضایت تو رابطه؟

واقعا منظورش چی بود ؟

الان کیت بدون رضایتش اینجا بود 

نکنه ناخواسته باعث نابودی خودم شده باشم

اه 

لعنت به من

میدونستم هیچ قدرتی بی دردسر بدست نمی آد 

اصلا کی منو طلسم این دختر کرده بود

باید میفهمیدم

عصبانی برگشتم سمت اتاقم

کیت باید چیزی بدونه

وگرنه اون رفتارش تو رابطه و مقاومت نکردنش اصلا قابل توجیح نبود 

نباید میذاشتم بفهمه چقدر مهمه و میتونه باعث مرگ من بشه ...

در اتاقو باز کردمو با عصبانیت وارد شدم

کیت رو تخت خوابیده بود

بیشتر به نظر میرسید از حال رفته باشه

سینی غذا پائین پاش افتاده بودو نیمه خورده بود 

سریع به سمتش رفتم

صدای قلبشو میشنیدم 

اما نفس کشیدنش خیلی آروم بود 

آروم تر از یه خواب عادی 

بدنشو لمس کردم 

سرد بود 

یه لقمه از غذاش گرفتمو بو کردم

اه... لعنتی ... کدوم احمقی غذای شکار های خونو به این دختر داده بود...

این غذا پر بود از دارو خواب تا اونا رو خواب عمیق کنه و بتونیم راحت خونشون رو بخوریم 

کیت کامل رو تخت گذاشتمو رفتم سمت در تا ببینم کدوم احمقی این کارو کرده

اما یهو یه چیزی به ذهنم رسید

Report Page