319

319


319

دوباره شونه به شونه هم از بین درخت ها عبور میکردیم .

حس عجیبی بود.

بیتابی.

نگرانی .

خوشحالی !

گرگم دنبال توجه ویهان بود.

باورم نمیشد یه گرگ درون من هست که رها تر و آزاد تر از منه. حس درونمون یکیه اما اون بدون پروا به دنبال احساسش میره

در حالی که من همیشه احساسمو مخفی میکنم.

نیم نگاهی به ویهان انداختم

آره ...

منم توجه این گرگیمه مغرور رو میخواستم

اما حاضرنبورم برای بدست آوردنش خودمو کوچیک کنم ...

ویهان بدون نگاه کردن به من دوباره سرعت گرفت 

فاصله افتاد بینمون

اینبار گرگمم با من همراه شد و سرعتمون رو زیاد نکردم

فاصله افتاد بین من و ویهان 

فاصله ای که میتونستم کمش کنم

اما نکردم 

منتظر بودم اون متوجه عقب موندن من بشه 

اما انگار ویهان به کل حضور منو فراموش کرده بود 

بی اراده ایستادمو به دور شدن ویهان نگاه کردم.

واقعا منو فراموش کرد؟

حسم نکرد؟

چرا ؟

ویهان شاید یه آلفای کامل باشه ... اما ... مسلما ... یه جفت و همسر کامل نیست ...


ویهان :::::::::

همه اتفاقات تو سرم مرور میشد .

رادمهر و بقیه 

اینکه فکر کردن مردن 

اسحاق و عماد

اومدن ال آی 

واقعا همه چی به شدت بهم ریخته بود 

اما این اتفاقات در برابر مشکل اصلی ما چیزی نبود 

فوسکا ها ... 

انجمن...

لعنتی این انجمن دیگه مشکلش چی بود که مارو خواسته بود

سرعتمو بیشتر کردم که یهو خشک شدم

ال آی کنارم نبود

ایستادمو برگشتم به پشت سرم

اما خبری از ال آی نبود 

انقدر غرق افکارم بودم که متوجه نشدم نیست

زوزه کشیدمو گرگشو صدا کردم اما هیچ جوابی نیومد 

لعنت به تو ویهان وسط یه جنگل آزاد جفتتو گم کردی ...


سلام دوستان. خیلیا میپرسین ملودی بعد خون شیرین رمان جدید داره یا نه. بله یه رمان خوناشامی دیگه داره که اسمش تبدیل شده هست. اینم لینکشه 👇👇👇👇👇👇

هیچ دختری نبوده که به اتاق بوروس نرفته باشه ...

اما افراد کمی بودن که از پس راضی کردنش بر بیان ...

تا اینکه ...

کیت وارد زندگی بوروس میشه ... 

ماجرای #تبدیل_شده رو اینجا بخونین

https://t.me/JoftHaft/43156

Report Page