31

31


امروز خیلی کارداشتمو مطمئن بودم که فراموش میکنم قرار بعضی از مدل ها رو کنسل کنم همین خاطر sms هاشون رو فرستادم تا به محض فروداومدن هواپیما براشون ارسال بشه


چشمام رو روی هم گذاشتمو نفهمیدم کی خوابم برد

نمیدونم چند ساعت خوابیده بودم که با تکون های آروم لورا چشم باز کردم


درست روی صندلیم نشستمو گفتم:

_تو بیدار شدی ؟

+یکم گرسنه ام شده بود

_رسیدیم ؟

+آره منتظر پیاده شدن مسافرهای جلویی هستیم

دستی توی موهام کشیدمو با هم از هواپیما خارج شدیم


بعد از تحویل گرفتن چمدون ها جلوی فرودگاه تاکسی گرفتیمو آدرس آپارتمانم رو دادم


چند ثانیه نبود توی تاکسی نشسته بودیم که با صدای sms و زنگ ، گوشیم رو از جیبم دراوردمو مشغول جواب دادن شدم


تمام مدلهایی که قرار بود بیان انگار کاخ آرزوهاشون خراب شده بود و بهم زنگ میزدن


به گوشیم اشاره کردمو رو به لورا گفتم :

_مدل هاین که آرزشونو به باد دادی 


خندید و بوسه ای روی گونه ام زد

+تو واقعا دوست داشتنی هستی لوکاس


لپشو کشیدمو گفتم:

_همه این کارا رو باید بودنت تو زندگیم جبران کنی


+اوه بهتر از این نمیشه !


فاصله بینمون رو پر کرد و لباشو روی لبام گذاشت خیلی آروم و داغ لبامو می بوسید که با صدای زنگ گوشیم کمی ازش فاصله گرفتم 


نگاهی به صفحه گوشیم انداختم ، تام بود ، سریع جواب دادم

_الو سلام 

.

_ممنون تو چطوری پسر

.

_همین الان از فرودگاه بیرون اومدم

 .

_قرارمون سرجاشه خسته نیستم

.

_میبینمت


با قطع کردن گوشی لورا رو بهم کرد و گفت :

+لوکاس فراموش نکردی که کسی نباید از رابطمون باخبر بشه حتی تام نمیخوام این خبر باعث بشه همه فکر کنن بخاطر موقعیت باهات هستم


سری تکون دادمو گفتم:

_ باشه تا یک ماه که قرار داد رو امضا کردی و به عنوان بازیگر کمی مطرح شدی رابطه امون رو علنی میکنیم 


+واقعا ممنونم 

بوسه ای به پیشونیش زدمو سرشو روی شونه هام گذاشت .


هردومون سکوت کرده بودیم که با ایستادن ماشین گفتم :

_عزیزم رسیدیم

جلوی برج پیاده شدیمو به نگهبان اشاره کردم که چمدون ها رو به آپارتمانم بیاره 


وارد برج شدیمو بی معطلی به آپارتمانم رفتیم ، چمدون ها رو از نگهبان گرفتمو به اتاقم بردم


_ بهتره لباسای داخل چمدونت رو توی اتاق من بزاری از این به بعد لازمت میشه


+فکر خوبیه


مشغول خالی کردن چمدون بود که صدای زنگ در بلند شد که لورا با تعجب پرسید ؛

+کیه ؟!

_با زحمت از یه میکاپ آرتیست خوب (آریشگر) وقت گرفتم تا برای قرار امروز آماده ات کنه


با هیجان خودشو تو بغلم جا داد که محکم خودشو بهم فشار داد که گفتم:

_ برو در رو باز کن ممکنه فکر کنه نیستیمو بره 

سریع به سمت در رفتو بازش کرد


پشت سرش رفتمو بعد از سلام‌ و پرسیدن حال کالن بهش گفتم توی اتاق مهمون لورا رو برای یک ساعت دیگه آماده کنه .


از ذوق و خوشحالی لورا لبخندی زدمو به سمت اتاقم رفتمو آماده شدم 


بعد از درست کردن موهام یه کت تک خاکستری برداشتمو از اتاق بیرون اومدم


واقعا خیلی کار داشتمو نمی تونستم منتظر اماده شدن لورا بمونم


به اتاقی که لورا توش بود رفتم در رو باز کردم


_ عزیزم؟ من الان باید برم پیش تام و بقیه مدل ها با منشی برج هماهنگ کردم راس ساعت 4 به استودیو تست بیارنت 


باشه ای گفت که در اتاق رو بستمو از آپارتمان خارج شدم

‌.

.

.

کنار تام نشستمو منتظر اومدن مدل ها شدیم

خیلی زود منشی مدل ها رو داخل فرستاد و مشغول تست گرفتن ازشون شدیم


تقریبا از 6 نفر تست گرفته بودیم که تام رو بهم کرد و گفت:

×امیدوارم ناراحت نشی لوکاس اما انگار قبلا حرفه ای تر بودی این مدلا خیلی معمولین و من دنبال کسی میگردم که ستاره فیلمم بشه !


_ هنوز چندتایشون مونده انقدر زود جا نزن پسر


هووووفی کشید و رو به منشی گفت:

×نفر بعدی 

خیلی زود منشی نفر بعدی رو فرستاد که با دیدن لورا لبخندی زدم


+سلام 


تام نگاه دقیقی بهش انداخت و مشخصاتشو پرسید

_ خب خانم لورا آویرو چندتا ژست برای عکاسمون بگیرید 


لورا مو به مو به حرفای تام گوش میکرد و خیلی بی نقص سعی میکرد از مرحله های تست عبور کنه


در انتها تام از منشی خواست تا شماره لورا رو بگیره


بعد از بیرون رفتن لورا تام رو بهم کرد و گفت :

×لوکاس فکر کنم این همونیه که دنبالش میگشتم 


_بنظر منم واقعا مورد خوبیه !



×امیدوارم بتونه تست اصلی رو هم خوب بگذرونه !


_دختر باهوشیه فکر میکنم که بتونه ! خب بقیه مدلها رو ببینیم .


×فکر میکنم برای امروز کافی باشه


_باشه هر طور تو میخوای

از روی صندلی بلند شدمو با تام دست دادم،

×میخوای بری ؟

_یکم کار دارم همینطور خسته ام 


×باشه پس درتماسیم


سری تکون دادمو به لورا sms دادم

Report Page