31

31


#عشق_آتشین🔥❤️

#قسمت_31

#به_قلم : سوگند 👩🏻‍💻


فقط بهش نیش خندی زدم که ازم فاصله گرفت و به سمت اتاقش رفت 


خیلی زود برگشت و به لباس های تنش اشاره کرد و گفت :

_بهتر شد ؟؟

سری تکون دادم که ادامه داد :

_بیا دنبالم 


بدون هیچ حرفی دنبالش رفتم که به سمت اتاقی که کنار کنار خودش بود رفت 


در اتاق رو باز کرد و وارد شد ، پشتش وارد شدم که پیتر پشت میزی که انتهای اتاق بود نشست


به نزدیک ترین صندلی به میزش اشاره کرد و گفت :

_بشین تامتن قرارداد رو پیدا کنم


روی صندلی نشستمو به اطراف نگاه کردم دکوراسیون اتاق نخودی و کِرم بود و قفسه های پر از کتاب نشون میداد که پیتر حسابی اهل مطالعه اس


همینجوری مشغول دیدن اتاق بودم که پیتر صدام کرد :

_النا ؟


نگاهمو از اتاق گرفتمو بهش نگاه انداختم که به برگه های توی دستش اشاره کرد 


برگه ها رو ازش گرفتم که ادامه داد :

_بندهای مهم قرارداد رو هایلایت کردم بخون و امضا کن 


باشه ای گفتمو شروع به خوندن کردم

متن های قرارداد خیلی طولانی بود بخاطر همین فقط قسمت های مهم رو خوندمو امضا کردم


برگه ها رو به پیتر دادمو گفتم :

+خب بهتر که من برم 


پیتر سری به معنی باشه تکون داد که بلند شدمو به سمت در رفتم

دستیگره در اتاق رو بالا پایین کردم اما در باز نشد

نگاهی به پیتر کردم که گفت :

_ محکم تر به سمت پایین فشارش بده و به سمت خودت بکش


 دستیگر رو محکم تر به سمت پایین فشار دادم اما بازم باز نشد

نگاهی به پیتر کردم که از روی صندلی بلند شد و به سمتم اومد


دو دستی دستیگره رو گرفتم و فشار دادمو کشیدم که در یهو باز شد و دستیگره از دستم در رفت و توی بغل پیتر که پشتم بود افتادم 


خواستم ار تو بغلش بیرون بیام که دستشو دور کمرم حلقه کرد و به سمت خودش برگردونتم 


تپش قلبم تند شده بود که توی چشمای پیتر خیره شدم 

دهنم رو باز کردم چیزی بگم که دست اشاره رو به علامت هیس روی لبم گذاشت


به لبم خیره شد بود و انگشتشو روی لبم کشید و نزدیک گوشم گفت :

_مراقب فاصله ات با من باش النا من اصلا نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم مخصوصا اگه مقابلم یکی باشه که یه بار با حس کردنش تمام وجودمو تشنه کرده


از حرفای پیتر انگار قلبم ریخت پیتر خیلی خوب میتونست با حرفاش و حرکتاش هوس حس کردنش رو توی ذهنم بندازه


همونجوری ساکت بهش خیره شده بودم که آروم لباشو روی لبام گذاشت و نرم لبامو بوسید


خیلی ماهرانه لبامو می بوسید که از لذت چشمامو بستمو نفهمیدم کی شدوع به همراهیش کردم


پیتر همونجوری که می بوسیدتم دستشو بالاتر آورد و از زیر لباسم روی سینه ام گذاشت و قفل سوتینم رو باز کرد 


خیلی آروم شروع به فشار دادن سینه ام کرد که آه آرومی از دهنم پرید 


تازه داشتم از حرکت دستش لذت میبردم که ازم جدا شد و به دیوار تکیه ام داد

خمار نگاهش کردم که کتم رو دراورد و تاپم رو بالا داد 


نگاهش روی سینه هام قفل شد و با یه دستش سوتینم رو کشید و روی زمین انداخت 


سرشو نزدیک سینه ام اورد و شروع به خوردن کرد که دستمو لا به لای موهاش بردمو چشمامو بستم


خیسی و فشاری که روی سینه هام حس میکردم تحریکم میکرد و باعث میشد بین پام خیس بشه


نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که پیتر ازم جداش شد و با یه حرکت بغلم کرد و به سمت اتاقش بردتتم 


آروم روی تخت انداختتمو به سمت میز کمد لباساش رفت و شروع به گشتن کرد 


با تعجب نگاهش میکردم که یه جعبه کوچیک برداشت و اومد کنار تخت نشست 


جعبه رو باز کرد که چشمم به بسته های کوچیک کوکائین خورد 


یکی از بسته ها رو باز کرد و روی میز ریخت با چشمای گرد نگاهش کردم که گفت :

_میزنی ؟

با بهت بهش نگاه کردمو به سختی لب زدم :

+تو کوکائین مصرف میکنی ؟


خیلی ریلکس گفت :

_معلومه که نه فقط موقع هایی که دلم یه سکس عالی میخواد


بدون معطلی یه انگشتش رو سوراخ بینیش گذاشت و با سوراخ دیگه اش خط کوکائین ای که روی میز ریخته بودو نفس عمیقی کشید 


بچه ها اگه از رمان مدل من خوشتون اومده رمان دوستم آرزو رو هم بخونیک اسمش هست #بهشت تن تو و با هشتک #بهشت میتونین تو کانال فرا تر از ذهن بخونین . لینکشو میزارم زیر پارت

Report Page