31

31


#31

تام گفت 

- رئیس... اون دختره ...

بدون توجه به حرفش گفتم 

- میدونم 

از اتاق زدم بیرون

اون دختره عذاب الهی برای من ...

آنی آنی ... 

کارم که باهات تموم شه شک نکن میکشمت ...

با این فکر از پایگاه زدم بیرون 

آنی رو به جنگل ایستاده بود

بدون برگشتن به سمت من گفت 

- بریم معبد زئوس؟

- نه ... پشت سر من بیا 

با این حرف پریدمو با سرعت دوئیدم

آنی اومد موازی من دوئیدو گفت 

- بهم بگو کجاست من حال قدم زدن ندارم 

بهش توجه نکردمو سرعتمو بیشتر کردم

اما اون خیلی راحت همراهم اومدو گفت 

- من میرم معبد زئوس... اونجا میبینمت ... 

اومدم بگم نه اما چنان مثل برق از کنارم رد شد که خشک ایستادم

این حد سریع ؟ لعنتی ...

من یه ابرخوناشام بودم اونوقت این دختر منو جا گذاشت و رفت 

نفسمو با حرص بیرون دادمودوباره دوئیدم

غار نزدیک معبد زئوس بود . اما دقیقا کنارش نبود . 

حالا برای رسیدن به آنی باید یه مسافتی بیشتر میرفتم 

دختره کله شق ...

باید به سوالش جواب میدادم 

هر بار همین کارو میکنه

منو از کرده خودم پشیمون میکنه 

یک ربع طول کشید تا به غار هیلر برسم .

ادامه دادم و به معبد زئوس رسیدم

اما خبری از آنی نبود 

به اطراف نگاه کردمو داد زدم 

- آنی ...

بی خیال از داخل معبد اومد بیرون و گفت 

- اگه به تو میگن ابر خوناشام... پس خوناشام های عادی چطورین ؟ یه مشت انسان عادی که خون میخورن ؟

با خشم بهش نگاه کردم

اما تو کسری از ثانیه کنارم بودو گفت 

- کجاست ؟ بریم دیگه حوصله ام سر رفت 

با سر بهش اشاره کردمو همراهم اومد

با آنی نمیشد کل کل کرد

یهو جدی میشد و کاری که انتظار نداشتی رو میکرد

به جلو غار هیلر رسیدیم و گفتم 

- اون عوضی اون توئه ... بیارش بیرون تا من طلسمو حاضر کنم 

آنی دستی به سینه زدو گفت 

- چه طلسمی حاضر کنی ؟

برگه رو از جیبم بیرون آوردم

بدون توجه به آنی گفتم 

- تو به این چیزا کاری نداشته باش... کاری که ازت خواستمو بکن 

هنوز حرفم تموم نشده بود که آنی برگه رو از دستم کشید 

با اخم نگاهم کردو گفت 

- زود یادت میره ها ...

به برگه نگاه کردو گفت 

- من زیر دستت نیستم آقای ابر خوناشام ... با من درست صحبت کن 

از ترس اینکه برگه رو نابود نکنه خودمو کنترل کردم

دستمو به سمتش دراز کردمو گفتم

- بده من تو از این چیزا سر در نمیاری 

پوزخندی زدو گفت 

- متاسفانه باید خلافشو به اطلاعات برسونم. این طلسم قدرته کشیدی و کسی که ازش سر در نمیاره توئی... میدونی چرا ؟

سوالی به آنی نگاه کردم که گفت 

- چون دو جاش رو اشتباه کشیدی...



سلام دوستان. بابت دیروز شرمنده. پارت امروزو به جبران دیروز طولانی تر نوشتم. بازم برای جبران فایل رایگان رمان دوست دختر اجاره ای منو اینجا بردارین 😘👇 کامل و بدون سانسوره. ماجرای مکس و آنا👇

https://t.me/mynovelsell/476

Report Page