31

31


ص۲

*مممم...*


*مکیدن*


لعنتی...


ص۳

ص۴

لعنتی...دیوونه شدی؟


*دست بردن*


توی ک...


فکر کنم تایم قرارمون تموم شده باشه،


ص۷

مگه نه کارگردان کیم؟ بهتر نیست زودتر زحمتو کم کنین؟!


کارگردان کیم؟


ص۹

یا پشم سادات اینا از اول اینجا بودن؟


*به اطراف سرک کشیدن*


پس کارگردان یون کو؟


چرا فقط همینا تو اتاقن، اصل کاری کجاست؟


(آپریل: هیچی همین دو مین پیش داشتی باش فرانسوی میرفتی^^)


احیانا حرف دیگه ای برای بازگو کردن مونده؟


ص۱۱

نه ،نه....


اختیار دارین قربان...


فکر می‌کنم به‌اندازه ی کافی با خواهرزاده دلبندتون آشنا شدیم‌.


خواهرزاده؟


هاهاها، قربان این بچه از همون دوران کودکیش آرزوی کار تو دریم تو سرش بوده..

ص۱۲

خواهرزاده کجا بود ارواح عمت، منکه فقط یه شوگرددی و بیبی گرلش رو مشاهده میکنم.


میدونین بنظرم خیلی دختر با استعدادیه، جناب یون...

ص۱۳

کارگردان یون خودش چشم داره اگر چیز دیدنی ای باشه حتما متوجهش میشه.


خب کوش این کارگردان یون چرا نمیبینمش من؟!!


چی؟


جانم؟


ص۱۴

بنظرم کارگردان یون تو یک مصاحبه ی رسمی تو خود کمپانی راحت‌تر میتونن نظرشومو اعلام کنن.


متوجهین که چی میگم؟


بله؟


آه! هاهاها، بله بله کاملا متوجه شدم!!


منظورتون رو کاملا واضح رسوندین.


گرفتم چی میخواین.


ص۱۵

پس ادامه ی این موضوع بمونه وقتی تو کمپانی سر مصاحبه ی فرمالیته هم رو دیدیم؟


جا داره جلو جلو بابت لطفتون ازتون تشکر کنم، مطمئنم کارگردان یون مصاحبه رو به خوبی پیش خواهند برد.


بیا اینجا!


آخ خیلی خوب میشد اگه میتونستم بیشتر بمونم و از همراهیتون نهایت فیض رو ببرم،


اما حیف که طبق قرارمون

باید هرچی زودتر زحمت رو کم کنم...

ص۱۶


پس نظرتون چیه بجای من خواهرزاده‌ام همراهیتون کنه؟


*عشوه خرکی*


*اهم...*


قربان جسارت نباشه ها...ولی احیانا شما از مردا خوشتون میاد؟


چه اهمیتی داره؟


تو این دنیا هیچ چیز مسخره تر ازین نیست که بخوایم به سلایق و علایق مردم برچسب بزنیم‌.


ص۱۷

اما با این‌حال...


راستش یکم سوپرایز شدم که دیدم اینقدر بی‌پروا یه مرد دیگه رو جلوی بقیه بوسیدین...


بوسه که چیز خاصی نیست.


وقتی اینطوری میگین....


بیشتر مردم رو راجب به رابطتون کنجکاو میکنین، که اگر بوسیدن حرکت خاصی نیست چه رابطه ای میتونین داشته باشین که باعث میشه شما همچین حرفی رو انقدر راحت بگین...

*

ص۱۸

عی بابا معلومه یه بوسه تو رابطه ما این حرفارو نداره که، یعنی معلوم نیست؟


*گرفتن*


ایشونم برادرزاده ی من هستن.


(آپریل: من پاره شدم وای...رسما رید ب طرف آبیاریش کرد سیفونم کشید خوشبو کنندم زد که آره خر خودتی دوست عزیز^^)

ص۲۰

*انتقام*


*قیییژ*


من تا پارکینگ همراهیتون میکنم بفرمایین.


ص۲۱

آه، خیلی ممنون لطفتون رو میرسونه!


*خیلی جنتلمنین*


*تق*

ص۲۲

عجیبه.


حالا که بهش فکر میکنم،


همیشه شک داشتم نکنه این مردک دیوص کارگردان یون باشه...


ولی مگه فامیلی این یارو "هان" نیست؟


چجوری مخشو زدی ها؟


ص۲۳

پسر چجوری واقعا تونستی مخش کنی لعنتی؟


خب یعنی تو قیافه هعی بدک نیستی ولی همچینم آش دهن سوزی نیستی ک بخوای با قیافت قاپشو بزنی.


رو کن بینم چجوری تونستی اغواش کنی؟

ص۲۴

*سکوت...*


چیه نکنه راز مخفی ای چیزیه؟


ازونجا که اینجایی پس توام واسه اینکه مخش کنی اسپانسرت شه اینجایی؛


دقیقا مثل من، وا بده دیگه وی پی ان نیست که معرفیش کنی واسه خودت دیگه کار نکنه!

ص۲۵

اینقدر میخوای بدونیش؟..


*ازجاپریدن*


معلومهه!


خیلی کنجکاوم چیکار کردی، همه دارن خودشونو پاره میکنن تا مخشو بزنن


ولی دریغ از یه بای بای کوتاه، واقعا رمز موفقیتت چی بوده لعنتی.‌‌


پول.

ص۲۶

پ‌پول؟!


آره، با پول میشه مثل آب خوردن خرش کرد.


چجوریی چقدر خرج کردی مگه؟!


*گنج پیدا کردی مگه یارو؟!*


چیز خاصی نبود والا.


دویست وون* بده بهش و تامام.


(*اشاره به قضیه لی بک وون صدا کردنش و به واحد ایران یچی معادل ارزشش تو کره بخوایم بگیم میشه ۵۰۰تومن ناقابل ازون سکه خوشگلا)


ص۲۷

دویست وون..


هی لی بک وون.*


(آپریل: دوستان یک توضیح بدم اینجارو، جونم براتون بگه یوهان به دختره گف دویست وون بهش دادم خر شد و به کره ای دویست وون "لی بک وون" خونده میشه که سر بازی با کلمات جی تو هزارتوی آلیس فکر میکنن اسم یوهان اینه؛ الان جی حرفاشونو شنیده بوده از قصد لی بک وون صداش کرد که انگاری اسمشه، اینجوری حرف یوهان کنایه دار میشه و منظورش در اصل سکه دویست وونی نیست و خودشو در اختیار جی گذاشته...و آره دیگه

به قدرت یک entpدیوص در مکالمه ایمان بیارین بای🚶‍♀️😂)


ص۲۸

تو اینجا چیکار میکنی؟


رئیس ازم خواست بیام.


برای چی؟وقتی داشت میفرستادت چیزی نگفت؟

ص۲۹


چرا گفت...ظرفیت نوشیدنت ریده بیام جمعت کنم و جات اگه قرار شد چیزی بخوریم من بخورم.

ص۳۰

عه،پس ظرفیت نوشیدنت بالاست؟


*نشستن*


آره.


*هه..*


صحیح.


یادم میمونه.


احیانا قصد نداری ازم تشکر کنی؟

ص۳۲

تشکر واسه چی؟


یه لحظه دیرتر رسیده بودم کونت به فنا رفته بودا جناب.

خب همچینم بی‌راه نمیگه اصلا تو برنامم نبود بزارم میونگ‌شین به این زودیا هویتمو بفهمه.


اینکه چراغ خاموش بمونم تا یه مدت یکی از معدود سلاحام بود،


و خب به لطف سروقت رسیدن این دیوص شانس آوردم واقعا.

ص۳۳

ولی عمرا.


هیچ جوره راه نداره ازین دیوص تشکر کنم.


فکرشم نکن بگی به چپت نبود بفهمه کی هستی.


میدونم هنوزم میخوای این کارت مخفیتو پیش خودت نگه داری‌ و حالا حالاها روش نکنی.


هنوزم میخوای روابط و پارتیاشونو کامل متوجه شی و آماده سازیای لازمو انجام بدی، بعد خودتو نشون بدی.


اینجوری جذابتره.

ص۳۴

خب، نمیشنوم چیزی؟


اگه به زبون آوردنش سخته، میتونی با بدنتم جبران کنیا من خیلی بخشنده‌ام جان تو.


*هه هه*


با کمال میل چنتا مشت مامانی نثارت میکنم مخصوص خودت.


آه~فهمیدم. خجالت میکشی ؟


نگران نباش عمویی، خودم هواتو دارم.

ص۳۵

ببند اینقدر شر نگو...


*آهههه..*


میگم...

ص۳۶

شما دوتا خیلی بهم نزدیکینا قشنگ معلومه رابطه ی خیلی خوبی باهم دارین.


*هاهاها...*


معلومه که بهم نزدیکیم کدوم عمو و برادرزاده ای رو دیدین که بهم نزدیک نباشن آخه؟


ص۳۷

حرف دیگه‌ای برای گفتن دارین؟


آه من...


من میخواستم بابت امروز ازتون تشکر کنم. امیدوار بودم بتونم جبران کنم،

ص۳۸

با بدنم...♡

(آپریل:زارررررت)

وای خیلی خجالت میکشم...


ص۳۹

آهههه...


*لمس کردن*


میشه لمسم کنی...؟


(آپریل:توجهتون رو به قیافه خر یوهان جلب میکنم😂)

ص۴۰


چرا؟فلجی چیزی هستی؟


شایدم کلا کلت و محتویات داخلش مثل قیافت دکوریه؟!


پیشنهاد میکنم روزی دوبار جلوی آینه تمرین چگونه گه‌خور ملت نباشیم انجام بده و به یه جماعتی لطف کن و شرتو کم کن، باتشکر.

ص۴۱

خب انگار حرفی برای گفتن نمونده پس آفریک گلم با پای خودت گورتو گم کن بیرون.


*پس زدن*


روانی....


چه وضع صحبت کردن با یه خانومه الاغ. بی‌تربیت!

ص۴۲

زحمتو کم نمیکنی؟


درسته،


مت متاسفم..


*برخاستن *


می‌بخشید با اجازه.... .

ص۴۳..

*ناامیدی*


شت،

آخرشم نتونستم قیافه کارگردان یون رو ببینم.

ص۴۴

نترس.


هن؟ کی بترسه من؟


فقط همراهیم کن.


چی؟

ص۴۵

*مووچ*


جاان!!

ص۴۶

*بوسیدن..*


بیخیالی طی کن فقط یه بوسه اس دیگه.


بیا بعنوان جبران کمکش درنظر بگیریمش.


*لیسیدن...*


*جلو کشیدن!*

ص۴۷

هممم


اومممم


چی،


*فشردن*


فکر کردی دستاتو کجا داری میزاری مرتیکه؟

ص۴۸


آه...،


*اومم*


*لیسیدن*


اومم،


*فشار*


*بازکردن!*


وایسا،


وایسا، نکن...


*بوسیدن...*


*فشردن!*


ص۴۹

آههه..


*تقلا*


فاک، چه گهی داری میخوری...


*تقلا*


*لیسیدن*


*لرز*


هاه؟


*نیشگون*


نکن.


*هاهه..*


آه.


*لرز*


ص۵۰

(سافیکس رو یقه جی)

*لیسیدن*


سافیکس بنفشا به ترتیب از بالا به پایین


*آههه*

*همممم♡*


آه،


هاه،


اوممم...


*لرزش*


توی منحرف...!


ص۵۱

آه نه...


ولم کن،


تو...


آهه...


هاه


لی یوهان


میخوام بچشمت...


ص۵۳

ادامه دارد


Report Page