307
۳۰۷
نیما ادامه داد
- آره میخوای اینو بگی؟ یا چی؟ نکنه میخواز بگی یکسال دنبال تلکه کردن من بودی تا یه پسر پولدار تر پیدا کردی و رفتی ؟
فرزانه نفسشو با حرص بیرون داد
بلند گفت
- خیلی بیشرفی
با این حرف رفت سمت در
عمه عصبانی گفت
- وایسا فرزانه
اما فرزانه بهش محل ندادو رفت بیرون
عمه عصبانی به نیاز گفت
- برو دنبالش
نیاز پوفی کردو بلند شد
حرف نیما دهنمو تلخ کرده بود
اونم تو جمع .
اما اگه چیزی بروز میدادم میباختم
زانوهام توان نداشت
برای همین نشستم و نیما هم با من نشست
دستشو گذاشت رو پام
اما دوست داشتم دستشو برداره.
عمه رو به نیما گفت
- زشته جلو پدرت این حرف هارو میزنی، قبلا بیشتر ....
پدر نیما پرید وسط حرف عمه و گفت
- زشت اینه که شما یه بی سر و پارو برمیداری میاری خونه من تا زندگی پسر و عروسمو آشوب کنی
به داماد عمه نگاه کردو گفت
- محمود خان ... تو زندگی شما قبل ازدواج هیچ بنی بشری نبوده؟ درسته من بردارم بیارمش خونتون .
به عمه نگاه کردو گفت
- وقتی طرف تو ۳۵ - ۴۰ سالگی ازدواج کنه خب معلومه گذشته اش مثل یه پسر ۲۰ ساله که نیست. بلاخره چند نفر اومدن و رفتن!
رو کرد به من و گفت
- این خانم یکسال مزاحمت درست کرد برای ما . ازش شکایت کردیم. دادگاه رفتیم . اما هی یکی بهش نخ میداد
برگشت سمت عمه و گفت
- الان فهمیدم اون یکی تو بودی خواهر...
عمه عصبانی گفت
- لا اله الله این حرفا چیه میزنی.
- اگه نبودی الان فرزانه چرا اینجایت
عمه با صورت بر افروخته گفت
- فرزانه میشه دختر عمو ناتنی نیاز ... خونمون بود دید داریم میایم اینجا گفت منم بیام
حتی منم به این حرفش پوزخند زدم
واقعا فکر میکرد همه احمقن . این دروغ هاشو باور میکنن
یا کلا براش مهم نبود بقیه چی فکر کنن !
نیما بلند خندیدو گفت
- چه جالب نمیدونستم هنوز با خاندان شوهر مرحومتون در ارتباطین!! چرا مراسم عقد نیاز دعوتشون نکردین پس.
عمه یه لبو سرخ شده بود.
برگشت سمت نیما
اما نگاهشو از نیما گرفت و به من نگاه کرد
با بدجنسی گفت
- تو چرا ساکت شدی بنفشه خانم؟ نکنه از سلیقه قبلی شوهرت تعجب کردی!!! فکر کنم صیغه محرمیت هم خونده بودن.
با این حرف به نیما نگاه کردو گفت
- آره ؟؟
سلام خوشگلااااا میدونستین ساحل ، نویسنده رمان دوست دختر اجاره ای من یه رمان جدید شروع کرده؟
جدید و جنجالی که از همون اول همه عاشقش شدن.
اینم لینک پارت اولش. رمان #رئیس پردردسر 👇👇👇👇