306

306


۳۰۶

مشکوک نگاهش کردم 

منظورش چی بود؟!

ویهان همیشه زیادی به خودش سخت میگرفت

حس میکررم الانم قضیه همینه

قبل اینکه چیزی بگم با تقه ای که به پنجره خورد هر دو از جا پریدیم

آذرخش با لبخند از بین پرده پیدا بود 

ویهان به سمت پنجره رفتو بازش کرد

آذرخش با چالاکی پرید داخل و گفت

- هرچی منتظرتون شدم خبری نشد. خودم اومدم . 

رو به من گفت

- دیشب خیلی عجله داشتی بدونی ... اما امروز بیخیال شدی؟

سریع گفتم 

- هنوزم میخوام ... خواب موندم متاسفانه 

آذرخش ابرو بالا داد که ویهان اخم کردو گفت 

- مگه چیز جدیدی فهمیدی آذرخش؟

- اوهوم 

- چیز خوبیه؟

ناخداگاه اینو پرسیدم که آذرخش گفت 

- نمیدونم... بستگی به انتخاب تو داره 

نگران نگاهم بین آذرخش و ویهان جابه جا شد که ویهان گفت 

- یعنی چی؟

آذرخش به ویهان نگاه کرد

لحن ویهان تند بود

آخذرهش اخم کرد

دستشو به سینه زدو گفت 

- یعنی اینکه ال آی به خاطر انگشتر ماه که تو بهش دادی هنوز به قدرت ملکه ارواح وصله ... اما ...

مکث کرد

به من نگاه کردو گفت 

- اما چون هادس مسئولیت هدایت ارواح رو از دوشت برداشته ... خب عملا ... هیچ روحی نمیاد سمتت برای کمک 

آذرخش ساکت شدو من لب زدم 

- یعنی هنوز ملکه ارواحم ؟ 

ویهان با عصبانیت گفت 

- نه ممکن نیست 

اما آذرخش سری تکون دادو گفت 

- تو دیگه همزاد روح نداری ... اما قدرت روحو داری ... حالا نمدونم هنوز اسم این حالت چیه . فقط میدونم ...

آذرخش باز مکث کرد

به ویهان نگاه کردو گفت 

- فقط میدونم هنوز برای فوسکا ها جذابی و دنبالتن


سلام دوستان. این لینک قسمت اول رمان #نگاه هست که هی پرسیدین کجا بخونین

https://t.me/cafe_zendeh/9659

Report Page