306

306


سلام عزیزان این اطلاع رسانی خیلی مهمیه حتما مطالعه کنین : رمان آموروفیلیای 🔞 به قلم ساحل تموم شد و کامل تو کانال موج قرار گرفت. چون فایل نمیشه هر کسی دوست داره این رمانو کامل بخونه بره تو کانال موج @Moooj و با هشتک #آمور هر صد پارت رمانو بخونه تا آخر. همه صد پارت تو کانال موج هست و اگه پارتی رو پیدا نمیکنین مشکل از گوشی شماست باید کانالو رفرش یا کلیر کش کنین یا با اکانت و یا گوشی یه نفر دیگه امتحان کنین. راستی قسمت اول رمان جدیدش به اسم #هانا توکانال موج پین شده که یه عاشقانه متفاوت بین یه شیخ مسلمان مصری و یه دختر کم سن آمریکائیه. برای راحتی شما لینک رسیدن به قسمت اول #آموروفیلیا رو هم اینجا گذاشتم کافیه لمس کنین👇 

https://t.me/Moooj/87544


پارت امروز :

آروم و سوالی سر تکون دادمو گفتم 

- متوجه نشدم 

- سیدی ... سیدی حاوی فیلم رابطه دوست مرحومتون

دهنم باز موند

یعنی اونا میدونستن لیلاست...

چقدر احمقی آرام معلومه میدونستن 

از قیافه شوکه من بازپرس گفت 

- لیلا مگه دوست شما نبود 

سر تکون دادم 

- پس چطور شما راجع به اون سیدی انقدر بی اطلاع هستین 

آب دهنمو به سختی قورت دادمو گفتم 

- من متوجه نشدم... چی شده الان... سی دی چی ؟! لیلا این وسط چرا ...

سیاوش آروم گفت 

- میشه کامل تر توضیح بدین 

بازپرس به برگه ها نگاه کردو گفت 

- خب... کاراگاه های ما از بررسی خونتون حدس زدن سی دی از اتاق شما برداشته شده ... اما شما دارین اطلاع ازشو کتمان میکنین 

واقعا ترسیده بودم

من دروغ گو خوبی نبودم

اونم وقتی قضیه انقدر مهمه 

اگه سیاوش کنارم نبود به گریه می افتادمو اعتراف میکردم سیدی مال من بود 

اما فقط به سختی گفتم 

- وقتی لیلا بیمارستان بود... خونه ما زددی شد... خیلی وحشتناک ... ما هم جا به جا شدیم به یان خونه... من چون خیلی نبودم حتی وسایلمو تو اتاق کامل نچیده بودم... واقعا نمیدونم شما راجع به چی صحبت میکنین و ... خب... تو اتاق من چرا بود 

دهنم خشک و خشک بود 

بازپرس سری تکون دادو گفت 

- پرونده مرگ دوستتون لیلا دوباره به جریان افتاده. ما نمیخوایم سرنوشت مشابه ای برای دوستای دیگتون پیش بیاد . پس ازتون میخوایم همکاری کنین... 

- من هر کاری بتونم انجام میدم 

- خوبه... ما با دانشگاه تماس میگیریم... شما زحمت بکشین برین اونجا و پسر هارو شناسائی کنین 

چشمی گفتمو با سیاوش بلند شدیم که سیاوش گفت 

- الان بریم ؟

- بله اگه ممکنه ... برین حراست دانشگاه 

سری تکون دادیمو به سمت در رفتیم که بازپرس گفت 

- خانم رضوی ... میشه چند لحظه تنها با شما صحبت کنم ؟

تنها

با من

بدون سیاوش؟

زانوهام شل شد

دست سیاوشو گرفتم که گفت

- من بیرون منتظر میمونم‌

با این حرف ریلکس رفت بیرون

Report Page