301

301


سیاوش ابروهاش بالا رفتو دقیق نگاهم کرد که گفتم

- دوست دارم امتحانش کنم

بازم دقیق نگاهم کرد 

صاف نشست رو تخت 

دستمو گرفتو کشد سمت خودش 

بغلش نشوند منو گفت 

- اما من دوست ندارم 

با این حرف لب هامو بوسیدو دستش رو بدن لختم راه افتاد 

دیگه بیشتر از این حرف نزدم

چون وقتی گفت دوست ندار انگار دیگه منم دوست نداشتم

دستام آروم آروم لباس های سیاوشو باز کردو تو بغل هم گم شدیم

بازم یه رابطه عادی بود

مثل یه زن و شوهر عادی

نه مثل مردی که عاشق ارباب بودنه و زنی که تمایلات برده بودن داره 

شایدم خیلی عادی نبود 

اما از نظر من عادی بود 

هر چیی بود من بغل سیاوش آروم بودم 

زیر پتو تو گرمای لذت بغش آغوشش حس خوبی داشتم 

سیاوش بازومو نوازش میکرد 

با تاج تخت تکیه داده بود 

آروم گفتم 

- برام سواله این رابطه واقعا باب میلت هست یا بخاطر من ...

پرید وسط حفمو گفت 

- هشششش... لذتمونو خراب نکن... سکس با تو کاملا برام لذت بخشه و الان حس خوبی دارم پس خرابش نکن 

ساکت شدم

اما تو سرم پر فکر و خیال بود 

سیاوش کمرمو دست کشیدو دستش رو باسنم رفتو گفت 

- اینم دوست دارم فرداشب مزه کنم

خندیدمو گفتم 

- منم دوست دارم یه بار دیگه مثل شب عقدمون سکس داشته باشیم

سیاوش ساکت شد و چیزی نگفت

شکم بیشتر به یقین تبدیل شد

داشت خودشو بخاطر من کنترل میکرد 

اما سیاوش یهو گفت 

- بزار خوب شم چشم 

نگاهش کردم که برق پا تختی رو خاموش کردو گفت 

- حالا بخواب تا دوباره نکردمت 

- من که از خدامه 

وشکونی از کمرم گرفتو گفت 

- منم اما فعلا نمیتونم

نیمدونم واقعا راست میگفت یا نه . دیگه حرفی نزدم و خوابیدم 

صبح با صدای حرف زدن سیاوش بیدار شدم 

هوا گرگ و میش بودو نیمشد بفهمی ساعت چنده 

سیاوش بیرون اتاقداشت صحبت میکرد و گفت 

- نیازی به حضور آرام نیست... 

مکث کردو دوباره گفت 

- من آرامو وارد این قضیه نمیکنم 

دوباره که گذشت گفت 

- به خودش میگم اگه خودش خواست 

بازم مکث کرد 

اینبار تقریبا داد زد

- کسی نمیتونه برای من یا زنم تعیین تکلیف کنه 

با این حرف انگار قطع کردو اومد تو اتاق 

با دیدن من که رو تخت نشسته بودم اخمش کمی باز شدو گفت 

- ببخشید بیدارت کردم 

- کی بود ؟

- بچه ها بودن

سیاوش رفت سمت کمد و گفتم 

- از من چی میخوان ؟

سیاوش پشت به من ایستاده بود

برنگشتو گفت 

- یه چندتا جسده باید تشخیص هویت بشه

Report Page