301

۳۰۱

سمانه جواب داد

- نیما تو تحصیل کرده ای . اونوقت کارایی میکنی که یه مرد بی سواد هم شاید نکنه

لبخند زدم 

خداروشکر سمانه خوب حال نیمارو میگرفت

پیام بعدی نوشته بود 

- یه حوله گرم کن باهاش کمپرس کن . کمی چرب کن احتمالا بهتر میشه. اگر نشد یعنی گند زدی و باید بیاد مطب با لیزر درست کنم براش. 

نفیمو با حرص بیرون دادم

نیما هنوز پشت در بودو داشت صدام میکرد

در رو باز کردم

گوشیو دادم کف دست نیما و از کنارش رد شدم 

من واقعا فکر نمیکردم اینجوری بشه

انداره نیما خودمم مقصر بودرفتم چای بزارم دیگه خوابم مریده بود

نیما مشغول گوشیش اومدو گفت

- یه حوله گرم کن 

با عصبانیت نگاهش کردمو گفت

- حوله تمیز تو کشو هست. خودت این بلا رو سرم آوردی حالا خودت باید اینکار هارو برام بکنی

نیما اخمی کردو رفت

با تاسف سر تکون دادم

چرا عاقل کند کاری؟!

مرد حسابی این چیه هوس میکنی ؟!

نیما حوله و اتو آورد رو اوپن و گفت 

- گرم کنم برات میذاری یا دمر شو رو مبل خودم برات بزارم 

با این حرف نیشش تا بناگوش باز شد 

اخم کردمو گفتم

- بده تا صبحانه بخورم روش میشینم

اومدم بشینم رو صندلی که از درد آخم بلند شد

نیما آروم خندید

اخم کردم بهش

اما خودمم خنده ام گرفت و گفتم

بایدم بخندی

عکس نشیمن زنتو پخش کردی تو اینترنت خوشحالم هستی؟

خنده از لبش پاک شد 

اتو گذاشت رو حوله و گفت

- اوندفعه اینجوری نشده بودی.

- هر دفعه قرار نیست مثل هم بشه. 

نیما حوله داغو آورد 

یکم بلند شدم گذاشت رو صندلی و من نشستم روش

گرم شدم و حس بهتری داشتم

نیما نشستو گفت

- حالا رفتیم ایران حتما برو پیش سمانه

چشم مرخوندم براش

یعنی سمانه تمام گند کاری های مارو میدونست 

نیما اخم کردو گفت

- الان ایی قیافه ات برا چیه 

آهی کشیدم و گفتم

- نیما واقعا تو سختت نیست جلو سمانه رابطمون باز میکنی؟

- نه چرا سختم باشه دکتر دیگه.

جلو خودمو گرفتم چشم نچرخونم و گفتم

- دکتره اما دوستته!

- آره اگه دوستم نبود راحت تر بودم اینجوری خیلی جبهه میگیره.

خندیدم و گفتم 

- راحت تر از این ؟

نیما اخم کرد 

یکم صبحانه خوردو من حوله رو دادم بهش دوباره بره گرم کنه

باز برام حوله داغو آوردو گفت

- بیا بریم یکم چرب هم بکنم برات.اینو با نیش باز گفت

زود اخم کردمو گفتم

- خودم میکنم. همینم مونده چرب کنی باز هوس کنی 

نیشش باز تر شدو گفت 

- حالا از پشت راه بسته جلو که بازه