30

30


سلام دوستان. بلاخره با زحمت های تایپیست های عزیز مهسا و سارا و همینطور لطف شبانه روزی ترانه ویراستار عزیز رمان هانا دیشب کامل شد . این رمان ۴۵۵ صفحه شده که شامل ۱۴۰ پارت میشه. هر کسی عجله داره و دوست نداره صبر کنه پارت به پارت بخونه میتونه این رمانو از کانال رمان خاص خریداری کنه :

http://t.me/mynovelsell

کسانی هم که قصد #رایگان خوندن دارن میتونن تو کانال موج @Moooj تا قسمت آخر رایگان مطالعه کنن .

مرسی از همراهیتون 🙏👇🌹

30 

با تعجب نگاهش کردمو گفتم 

- یعنی میخوای بگی کسی هست که اینجوری فکر نکنه ؟

شونه ای تکون داد

به نوشیدنیش خیره شد و گفت 

- خب ... فکر کنم اینجا به کسی با چهره من میگن روتین و عادی. اینجا همه بلوند هستن و چشم های رنگی دارن مثل من 

لبخندی زدمو گفتم 

- اینطور نیست... تو منحصر به فردی ... چی باعث شده این فکرو کنی

باز با خجالت خندید 

نگاهم نکرد

کمی بهش نزدیک شدمو سرشو چرخوندم سمت خودم که گفت 

- من تو مدرسه هیچ دوست پسری ندارم . پیتر تنها پسری بود که می اومد سمتم اونم زود عقب میکشید

با عصبانیت لب هاشو به هم فشردو گفت 

- البته اون یه عوضی ابله بود 

ابرو بالا دادمو گفتم 

- هانا ... اونا میترسیدن بیان سمتت چون تو زیادی زیبایی و اونا میدونن در حد تو نیستن

متعجب له من نگاه کردو گفت 

- عثمان اینارو که جدی نگفتی 

خیلی جدی نگاهش کردمو گفتم

- چرا باید شوخی کنم. چشم های تو مثل تیله میمونه و فرم هیلی قشنگی داره

موهات هم بی نهایت خوش رنگه و حالت فوق العاده ای داره. صورتت ترکیب بی نقص زیبایی و معصومیته و اندامت هم کاملا بی نقصه من تورو اون روز تو مایو دیدم 

چشم هاش گرد شد 

اما من ادامه دادم و گفت 

- اینکه اونا نمیان سمتت دلیل کم بودن تو نیست ... دلیل برتر بودنته ...

همچنان شوکه بود . چرخیدم سمتش

بازوشو نوازش کردمو گفتم 

- خیلی از آدما سمت افرادی که خیلی از خودشون بالا تر هستن نمیرن... 

معذب سرشو پائین انداخت که چونه اش رو گرفتمو سرشو بلند کردم

Report Page