30
داشتم به حضورش توبدترین لحظهای زندگیم عادت میکردم لحظهایی که هیچ امیدی برام نمونده بودو خودشو رسونده بودوبه دادم رسیده بود!
با یکم شَک گوشیو برداشتم و روی شماره امیر مکث کردم دودل بودم که پیامش بدم یانه
دلو زدم به دریا و براش نوشتم
"...ممنون بخاطر حمایتت از من..."
قبل ازاینکه پشیمون شم فرستادمش و گوشیو گذاشتم کنار
چنددقیقه ای بیشتر نگذشته بود که صدای گوشیم بلندشدبرداشتم و به صفحه گوشی نگاه کردم بادیدن شماره امیر ضربان قلبم بالا رفت
نفس عمیقی کشیدم و جواب دادم
+...سلام
_....سلام خوبی
سکوت کوتاهی بینمون افتادو صدای امیر این سکوتو بهم زد
_...مطمعن بودم آرش برمیگرده خودم ک داعم اونجا نبودم سپردم به پویا
+...پویا به آرش گفت من نامزد برادرشم
_....پویااصلا برادر نداره یچیزی گفته
+....امیدوارم بچهااون اطراف نبوده باشن دوست ندارم یه شایعه جدید درست شه بااون
+...بعش گفته بودم که کاری نکنه که برای توبد بشع نگران نباش حالا حرفتوبگو
_...بااین حرفای اخیر اگه کسی شنیده باشه فکرمیکنن منظور پویا از برادرش توبودی اینطوری دیگه من هیچجوره نمیتونم جمع کنم حرفارو
+...مهسا مهم نیست هرچی میخوان بگن تومگه کسیو میخوای تودانشگاهتون کسیو دوست داری؟
_...نه ندارم چطورمگه؟
+....پس دیگه حرفای بقیه برات نباید مهم باشه
صفحه گوشیم روشن شد
_....امیر آرش اومده پشت خطم
+....آروم باش حوابشو نده شمارشو بنداز لیست سیاه مهسا
_...بله
+....قطع نکن میخوام باهات حرف بزنم
_...چیزی شده؟
+....نه ازخودت بگو بذار بیاد پشت خطت وقتی ببینه مشغولی زنگ نمیزنه دیگه
_...چی بگم
+....ترم چندی؟
_...ترم سه هستم
+....کوچولو
بین اونهمه استرس بهم برخورد حرفش
_...خودت کوچولویی
خنده آرومی کرد و گفت
+....کجای من کوچولو هست اخه؟!کوچولو