3

3

هانا به قلم ساحل

دوستان لطفا زودتر همه پارت های رمان آمور بخونین که میخوام پاکش کنم. با هشتک #آمور هر صد پارت داخل کانال پیدا کنین . همش هست 🌹


درست همین لحظه هانا نگاهش رو من افتاد

لبخند شیرینی زدو آروم سلام کرد 

فقط تونستم سر تکون بدم که رو به روی من و کنار کیتون نشست 

هارولد گفت 

- خداروشکر بلاخره تشریف بردن

هانا با لبخند به هارولد نگاه کردو گفت 

- میدونستی تو بهترین داداش دنیای 

هارولد خندیدو رو به من گفت 

- خواهر نداری عثمان... دخترا همینجوری برادر هاشونو گول میزنن

هانا با شیطنت خندیدو به من نگاه کرد

لبخند زدمو گفتم 

- نه متاسفانه مادرم وقتی خیلی بچه بودم فوت شد ... من تک فرزندم 

هانا چشم هاش متعجب و ناراحت شدو همه ابراز تاسف کردن که هانا گفت 

- یعنی خواهر برادر ناتنی هم ندارین ؟

سوالی نگاهش کردمو گفتم 

- نه ...

یهو گونه هاش سرخ شدوچیزی نگفت

اما برام سوال بود چرا اینو پرسید 

مادر هارولد گفت بهتره نهار شروع کنیم و دیگه کسی حرفی نزد 

نهار خوشمزه ای بود

اما من بیشتر از نگاه کردن به هانا لذت بردم

جائی که نشسته بود باعث میشد من بدون نگرانی بتونم حرکات و صورتشو ببینم

صورتش که دقیقا شبیه عروسک های بی نقص بود 

یعنی میشد یه دختر انقدر زیبا باشه ؟

یا من داشتم همه چیو زیادی زیبا میدیدم ؟

به ارولد نگاه کردم

اونم مرد خوش تیپ و در نوع خودش بی نقصی بود

اما هانا...

آه هانا... این دختر مسلما مرگ من بود ...

از زبان هانا ::::::::::

زیر چشمی سعی میکردم به عثمان نگاه کنم 

اون دقیقا شبیه ورژن واقعی مرد های شرقی تو کارتون های بچگیم بود 

صورت برنزه با چشم و ابرو و موهای مشکی رنگ شب ...

هارولد گفته بود عثمان یه میلیاردره و به نظرم برای میلیاردر بودن زیادی خوشت تیپ و جوون بود

شاید فقط کمی از هارولد بزرگتر بود 

وقتی گفت مادرش فوت کرده ناخداگاه پرسیدم خواهر و برادر ناتنی ... از بس که تو این فیلم های شرقی نشون میده مردا حرمسرا و چندتا زن دارن برام سوال بود واقعا پدرش دیگه ازدواج نکرده یا فرزند های زن های دیگه رو خواهر و برادر خودش نمیدونه 

تو این افکار بودم که دوباره خواستم نگاهش کنم

اما اینبار تا سرمو بلند کردم نگاهمون به هم گره خورد

چشم های مشکیش به قدری تیره بود که حس میکردی یه درچه است به اعماق وجودش 

چشم هائی که انگار اعماق وجود منو هم میدید 

لب گزیدمو خواستم سرمو پائین بندازم که کنج لبش به فرم لبخند کمی بالا رفت 

یه هو قلبم ایستاد 

من ...

من این نگاهو میشناسم 

Report Page