297

297


ما تو کانال حق عضویتی روزی ۲ پارت داریم

رمان ۹۰ پارت جلو تر از اینجاست 

هزینه عضویتش ۲۵ هزار تومن هست.

بعد اتمام رمان هم فایل کامل رو بدون هزینه دیگه میدیم به اعضای کانال حق عضویتی ❤️

برای عضویت به نگار پیام بدین و اسم رمانو رو بگید #کوازار

https://t.me/ng786f


#کوازار

#۲۹۷

پریدم رو ساختمون کناری و به اطراف نگاه کردم

وقته یکم پاکسازیه ...


داستان از زبان ساتی : 

از پشت در صدای خاله اینا می اومد

دوست داشتم برم بیرون تو جمع بقیه 

اما میدونستم ممکن نیست

کلافه به صندلی تکیه دادم و به مانیتور نگاه کردم

به حرف سام فکر میکردم

وقای گفت منو تو سرت صدا کن ...

چطوری یعنی؟

هر کسی تو سرم صدا کنم صدامو میشنوه؟

از بس کار کردم و فکر کردم سرم درد گرفت

چشم هامو بستمو ناخداگاه بوسه منو سام تو سرم مرور شد

خدایا ...

چرا انقدر خوبه ...

یاد سارا افتادم که پرید وسط ماجرا 

از دست این بچه...

من خواهر بزرگترم اما اون یکساعت منو موخذه کرد !

اونم بخاطر چیزی که من همیشه بهش میگفتم!

خودتو ارزون نده ...

نه خودتو ... نه بوسه ات رو ... نه لبخندتو و نه حتی نگاهتو ...

تو ارزشمندی و همه چیز تو ارزشمنده...

پس خودنو راحت و ارزون در اختیار کسی نذار... 

اما اون سامه ...

سام...

کسی که وقتی لبمو میبوسه

مغزم از کار میفته ...

آهیکشیدم و تو دلم گفتم

- سام تو چه بلایی سر من آوردی ...

نفس خسته ای کشیدم که صداش کنار گوشم گفت

-همون بلائی که تو سرم آوردی ...

اول فکر کردم صداش رو تو سرم شنیدم

اما بعد...

گرمای نفسشو رو گردنم حس کردم

هینی گفتم و سام...

آروم صندلی رو چرخوند

رو در رو هم قرار گرفتیم و گفت

- بلاخره یه شب بدون مزاحم 

قبل از اینکه بپرسم منظورش چیه لبمو بوسید


Report Page