29

29


سلام دوستان. دیروز خیلی ناراحت بودم. مرسی از پیام هاتون. اما هنوز نتونستم تصمیم بگیرم 💕


بریم پارت امروز 😘


سام قبل من گفت

- میخوای بگی تا با اینهمه دقتت دیروز متوجه شباهت پسر ها نشدی؟ 

چشم هامو ریز کردمو فقط نگاهش کردم

دیروز انقدر شبیه نبودن .

شک نداشتم !

اما سکوت کردم و برگشتم سمت آترین و گفتم 

- خازن های من آماده است ؟

آترین که قیافه اش یه علامت تعجب بزرگ بود فقز سر تکون دادو به بالا اشاره کرد 

پا تند کردم سمت پله ها . 

باید حال سام رو بگیرم ! جناب آقای رئیس !

داستان از زبان سام :

با رفتن ساتی نگاهم بین بچه ها چرخید و گفتم 

- از اولم فقط کافی بود چشم هاتون رو استتار کنید ! نه قیافه هاتون !

رابین گفت 

- گفتیم بیشتر شبیه کارمندای عادی باشیم!

با تاسف سری تکون دادمو گفتم 

- نکه اینجا هم شبیه شرکت عادیه !

به سمت پله ها رفتم و رو به آترین گفتم 

- بهت گفتم این دختر زرنگه ... گفتی خودم حواسم هست ! 

زود اخم کرد. همراهم اومدو گفت 

- حواسم هست ! اما فکر نمیکردم این دوتا خرس گنده در حد بچه های 12 ساله رفتار کنن .

بنیامین از پشت سرمو داد زد

- حالا حرص نخور آتیشت روشن شد 

با این حرفش به موهای آترین نگاه کردم که شعله کشیده بود .

آترین سریع شعله موهاشو خاموش کرد

نفس خسته و کلافه ای کشیدم و گفتم 

- به به ! 

به بالای پله ها رسیدیم و گفتم 

- آترین ... لحظه ای که لو بریم ! خودم کل ذهنشو پاک میکنمو میفرستمش جائی که هرگز دستت بهش نرسه ! پس تا وقتی بهش نیاز داری حواست باشه 

آترین سر تکون دادو به سمت اتاقی کا ساتی داخلش بود رفتیم .

درسته ازش خوشم نمی اومد چون انسان بود.

اما ...

از سماجت و دقتش خوشم می اومد . 

وارد اتاق شدم. ساتی رو زمین زانو زده بودو داشت خازن های جدید دستگاه رو وصل می کرد 

بدون نگاه کردن به ما به آترین گفت 

- میشه برق دستگاه رو وصل کنی ؟

آترین رفت سمت پریز و محافظ کنترلی دستگاه رو روشن کرد 

ساتی رو زمین نشست و مینی لپ تاپ رو وصل کرد 

شروع کرد به تنظیم دستگاه .

دقیق نگاهش کردم 

یه طره از موهاش بیرون از شالش بودو لباسش کاملا ساده و راحت بود

صورتش هیچ آرایشی نداشت و رنگ پوست جو گندمیش چهره اش رو گرم کرده بود 

مواشو پشت گوشش فرستادو دکمه اینتر رو زد 

به دستگاه نگاه کرد

لبخند محوی کنج لب هاش نشستو با غرور برگشت سمتم 

اما سریع همون لبخند هم از لب هاش پاک شد و گفت 

- اینم از دستگاهت ... رئیس!

کلمه رئیس رو با کنایه گفت 

مثل دیشب 

پوزخندی زدمو بی تفاوت گفتم 

- خوبه ... میتونی بری روی بقیه کار کنی .

با این حرف چرخیدم تا از اتاق خارج شم که ساتی گفت

Report Page