286

286


آذرخش بازم جوابمو نداد

با خودش زمزمه کرد

 - دریاچه ارواح دقیقا روی قصر هادس قرار داده 

به پائین نگاه کردو گفت 

- پس باید الان هادس زیر پای ما باشه ....

آروم چرخید دور خودش 

بازم زمزمه کرد

- فقط اگه بتونیم بکشیمش بالا ... 

به من نگاه کردو گفت 

- اونوقت می تونیم اون جفت کله شق تورو نجات بدیم

کلافه گفتم

- میشه بگی چرا ویهان تو دنیای مرده هاست؟

آذرخش گفت

- برای پیدا کردن تو بردمش پیش پورسفونه ! اما با هم دعواشون شد و پورسفونه ویهانو به دنیای مرده ها فرستاد 

شوکه به آذرخش نگاه کردم

پورسفونه ... ویهان ... نجات من !!!

با عصبانیت گفتم

- چرا ویهانو بردی پیش اون خودخواه از خود راضی 

آذرخش اخمشتو هم رفت و گفت 

- چون ویهان خواسته بود 

- اما تو که دیدی پورسفونه چطدر با من رفتار کرد 

آذرهش عصبانی گفت 

- ال آی ... با این بحث دنبال چی هستی؟ دنبال اینکه بگی من مقصرم ؟! باشه من مقصرم حالا از این بحث چرت بیا بیرون و کمک کن جفتتو برگردونم 

از بحثم شرمنده شدم 

نمیدونم هدفم چی بود 

فقط ناخداگاه افتاده بودم تو این بحث 

موهامو پشت گوشم دادمو گفتم

- باشه ... من آماده ام... چکار کنم 

آذرخش ساکت شد 

منتظر بودم بهم بگه نقشه چیه که گفت 

- خب ... راستش ... من دقیقا نمیدونم باید چکار کنیم ال آی !

ویهان ::::::

اون یه سگ احمق و زبون نفهم بود 

فکر کرده بود من اسباب بازیش هستم

تو نمیتونی با یه گرگ بازی کنی و انتظار داشته باشی رامت باشه 

دیگه ملایمتو گذاشتم کنار

اینبار که خواست بزلقشو به تن من بزنه زودتر پریدمو به گردن اون سرش حمله کردم

دندونام تو پوست کلفتش فرو رفتو چنان سریع سرگرشو عقب کشید که ازش جدا شدمو رو زمین افتادم 

اما سریع دوباره به گردن بعدی حمله کردم

اینبار سر تکون دادو پرت شدم سمت سنگ های دیواره 

اما با پاهام فرود اومدمو دوباره پریدم 

سربورس پارس کردو خواست با دندونای کریهش منو بگیره 

اما چون ام زمان سه تا سرش به سمت من اومده بود

نرسیده به من سر هاص به هم برخورد کردو عقب رفت 

همین بود...

یه سگ خنگ اهل بازی با سه تا سر !

حالا فهمیدم ... باید کاری کنم که خودش ... به خودش... آسیب بزنه ...

Report Page