286

286


#کوازار

#۲۸۶

تیله های نقره ای قدرتمند 

آروم دستم رو گونه اش نشست و گفتم

- میفهمم ساتی ... لطفا نفس عمیق بکش 

نگاهش تو چشم هام چرخید

اما برخلاف انتظارم اینبار دختر حرف گوش کنی شد و 

نفس عمیق کشید 

چشم هاش رو بست و اینبار که چشم هاشو باز کرد

خبری از تیله های نقره ای نبود

اما همچنان مصمم بود 

اپلبخند محوی زد و گفت

- حالا آرومم

- میدونم ...

خم شدم 

نرم رو لبشو بوسیدم و لب زدم

- حالا منم آرومم ...

سرمو عقب بردم و گفتم

- بریم ؟ 

لب زد کجا؟

بغلش کردم و پریدم‌

تو گوشش گفتم

- جایی که بتونه این عوضی هارو لمس کنی 

دوباره سریع دستش دور گردنم حلقه شد

چشم هاشو بست 

نگران گفت

- سام... همونطور که من متوجه تفاوت اونا میشم... اونا هم متوجه این تفاوت میشن؟

به این قضیه فکر نکرده بودم

اما فرقی به حال ما نداشت

برای همین تو گوش ساتی گفتم

- میریم امتحان کنیم‌...


داستان از زبان ساتی:

امتحان میکنم!

چی رو؟

 و کجا؟

چرا حرف زدن سام عوض نمیشد

سرنو به سینه اش فشردم و سعی کردم از این فرصت باقی مونده استفاده کنم

چون این آغوش راحت به دست نمی اومد 

انگار حسم رو ، حس کرد

چون موهامو بوسید و نفس عمیق کشید

ناخداگاه لبخند زدم

چه حس متفاوتی بود

آرامش تو آعوش فرشته ام

اونم وسط یه دنیا آشوب !

سام ایستاد و آروم از بغلش جدا شدم

خورشید در حال غروب بود

رو سقف یه ساختمون بودیم

به در راه پله ها نگاه کرد و گفت 

- اینجا پاتوق اکوان ها و دو رگه هاست

دستم رو گرفت تا بریم سمت در و پرسیدم

- چطور فهمیدین؟

- از رو شبکه تو و بررسی پسر ها! 

- چرا نابودشون نکردین! 

- از این پاتوق ها زیاده ! اولی بترکونی خبرش پخش میشه باقی مخفی میشن. باید همزمان همه رو نابود کرد

حرف سام درست بود

سر تکون دادم و سام بال هاش رو محو کرد 

سوالی به پیراهن سالمش نگاه کردم و گفتم

- سام... چرا دیگه پیراهنت تو تنت پاره نمیشه! 

با ابروهای بالا پریده نگاهم کرد

مشکوک 

اما شیطون

لبخندی زد و گفت

- چطور ؟


ما تو کانال حق عضویتی روزی ۲ پارت داریم

رمان هم خیلی جلو تر از اینجاست 

هزینه عضویتش ۲۵ هزار تومن هست.

بعد اتمام رمان هم فایل کامل رو بدون هزینه دیگه میدیم به اعضای کانال حق عضویتی ❤️

برای عضویت به نگار پیام بدین و اسم رمانو رو بگید #کوازار

https://t.me/ng786f

Report Page