286
همین الان نسخه کامل رمان #عشق_سخت رو میتونین خریداری کنید
قیمت نسخه کامل ۳۰ هزار تومن هست
اما برای شما که اعضای کانال چتر هستید ۲۵ تومن میشه . برای خرید به نگار پیام بدید . حتما اسم رمان بگید و بگید عضو کانال چتر هستید👇👇
#عشق_سخت
#286
با اجبار و با ترس برگشتم سمتش
من فکر میکردم از دست بابای روانیم نجات پیدا کردم
اما گیر یه روانی تر افتادم
چشم های عصبانی بهرام تو دلمو خالی کردو گفت
- من شب اول اومدی اتاقم بهت نگفتم بهت حسم چیه ؟ نگفتم چقدر جذبت شدم
با ترس تند تند سر تکون دادم
اینبار بلند تر گفت
- نگفتم از دروغ و پنهون کاری بدم میاد؟
بازم سر تکون دادم
بهرام دوباره گفت
- نگفتم چقدر روت حساسم ؟ نگفتم زود از کوره در میرم. نگفتم عصبیم نکن ؟
بدنم سر تا پا میلرزید
به زور سر تکون دادم
چی میگفتم ؟
به آدمی که از عصبانیت سرخ شده چی میگفتم؟
که دروغ گفتم
از اول نگفتم قبلش سکس داشتم؟
واقعا نمیشد در مورد مهرداد حقیقتو بگم
دیروزم تگه مجبور نمیشدم نمیگفتم
بهرام با حرص گفت
- پس چرا دیشب از قصد بهم اون حرف هارو زدی ؟ میخوای تحریکم کنی ؟ میخوای از قصد عصبانیتمو بیشتر کنی بعد مظلوم نمایی کنی؟
هنگ نگاهش کردم
چی شد!!
فکر کرد من دروغ گفتم ؟
باید خوشحال میبودم یا ناراحت ؟
واقعا فکر کردم بهرام دیگه تمومه
برمیگردونه منو ایران
اما انگار هنوز نمیخواست ولم کنه
بهرام شاکی گفت
- من اگه نفهمم اون واژن تو بکره یا نه که مرد نیستم ... پس با من بازی در نیار ...
یکم نترس شدم
شاکی گفتم
- تو منو اذیت میکنی بهرام . چه جوابی میخواستی جز اون جواب ؟ تو به زور اون جوابو از دهنم بیرون کشیدی! مگه اونو نمیخواستی بشنوی تا ولم کنی
بازومو ول کرد
نگاهشو از من گرفت
نفسشو با حرص بیرون داد و گفت
- خسته ام میکنی دیبا
منم نفس خسته کشیدم
رفتم سمت آب
پاهامو زدم به آب
خدایا
باید چه غلطی بکنم
بهرام نیومد سمتم و در مسیر ساحل شروع کرد به قدم زدن
یه فکری به سرم رسید
شماره احمد رضا رو گرفتم و بهش زنگ زدم
نگاهم رو بهرام بود تا برنگرده سمتم و نفهمه
احمد رضا جواب داد.
- دیبا؟
- آره... سلام
- سلام ... خوبی؟ رو به راهی؟
- نه خیلی ... یه سوال دارم ازت راستشو بگو بهم احمد
صداش نگران شدو گفت
چی شده؟ قضیه چیه؟
به بهرام نگاه کردم
حسابی دور شده یود
سریع گفتم
- احمد ... بهرام بیماری روانی ... چیزی ... داره؟