28

28


صدای اروم و گرمی کنار گوشم گفت

-...میبینم حالت خوب شده پس دیگه وقتشه نه

جیغ کوتاهی زدم از جاپریدم 

+...آره چیزه یعنی نه من چیزم باید برم 

باخنده نگام کردو سریع ازش دور شدم 

دو روزی گذشت اصلل ندیده بودمش و هرروز منتظر یه خبری ازش بودم 

گوشیمو برای بارهزارم چک کردم 

همین لحظه در حیاط بازشدو حامداومدداخل 

هیچکس خونع نبود  

دلم میخواست ببینمش باهاش حرف بزنم ولی نمیخواستم خودم پیش قدم شم 

توفکرو خیالات خودم بودم در خونه چندتاتقه خورد و حامد مامانمو صدا کرد 

یه نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم 

صورتش خسته بود 

+...سلام

-...سلام خوبی 

+...خوبم خسته نباشی 

-...مرسی من فردا دارم برا یه هفته میرم اصفهان کارپیش اومده گفتم بهتون اطلاع بدم 

+...اها باشه 

ناامید خواستم برگردم مچ دستمو گرفتوگفت

-...امشب منتظرم باش 

+...میای اتاقم؟

-...آره چشم بندتو بذار دم دست باشه 

همینوگفتواز پلها بالا رفت 

چشم بند براچی میخواداخه

مامان عصراومد و بهش گفتم 

تااخرشب مشغول دیدن تی وی شدیم و بالاخره مامان بابا قصد خواب کردن

لباسمو بایه لباس خواب مشکی کوتاه عوض کردم و برای حامد نوشتم 

خوابن بیا

Report Page