274

274


با تعجب به سیاوش نگاه کردم که گفت 

- بدو دختر ... بدو تا همین جلو ...

نذاشتم حرفش تموم شه

سریع پیاده شدمو پشت نشستم

قلبم تند میزد

حس این فیلم ها و رمان های اروتیک خارجیو داشتمو دلم یه شور شیرین میزد 

سیاوش خودشم پیاده شد اومد پشت نشستو در های ماشینو قفل کرد 

ماشین رو به دیوار پارک بود

شیشه های پشت هم دودی بود و عملا دیگه دیدی نمیموند 

مضطرب نگاهش کردم که خیره شد به لبمو گفت

- آرام تو لب هات خودت تحریکم میکنه... دیگه اینجوری رژ نزن ...

آروم سر تکون دادم که گفت 

شلوارو شورتتو بیرون بیار بیا رو من بشین 

با این حرف کمرشو باز کرد 

آماده و تحریک شده بود

در حدی که من اصلا شوکه شدم چطور تا الان متوجه نشدمو خودشو تونسته مرتب نگه داره 

سیاوش با اخم نگاهم کردو گفت

- چی شد پس؟ 

زود کمر شلوارمو باز کردمو نفهمیدم چطور پائین تنه ام رو لخت کردم 

از اینکه بین پام مرطوب شده بودو منم بدون عیچ نوازشی تحریک شده بودم خجالت کشیدم

اما سیاوش لبخند رضایتی زدو گفت

- مثل معجزه میمونی برای من آرام... خود معجزه ...

لبمو گزیدمو رفتم رو پاش نشستم 

پاهامو دو طرفش انداختمو سیاوشرونمو نوازش کرد در حالی که منو میکشید رو خودش تو گوشم گفت 

- ببخشید اذیتت میکنم 

زیر گلوشو بوسیدم مثل خودش تو گوشش گفتم

- اگه اذیت بشم میگم ... حالا شروع کن

حس کردم لبخند زد 

با اینکه لب هاشو نمیدیدم 

یه دستشو برد تو موهامو سرمو چرخوند سمت خودش

لب هامو با شدت بوسیدو کمرمو گرفت بلندم کرد

اینار منو نشوند کامل رو خودش

از این حرکت ناگهانی و ورودش آه عمیق و بی اراده ای گفتم که بین لب های سیاوش گم شد ...

Report Page