27
جوری از روی صندلی پرید
محکم افتادم روی زمین و سرم خورد به تخت
از درد اخم بلند شد
نیم نگاهی ب من انداخت
دستپاچه یه قدم اومد سمت من
یه قدم رفت سمت در
در اتاقو باز کردو سریع رفت بیرون
اصلا نفهمیدم این عجله واضطرابش برا چی بود ! .
انقدر رفتارش عجیب بود که درد سرم یادم رفت
یقه لباسمو بستم سریع وسایلمو جمع کردم و قبل اومدن متین از اتاق زدم ییرون
مادرش با دیدنم گفت
-...اومدی دخترم.انگشترت پیدا شد ؟
نیم نگاهی به متین انداختم و گفتم
+...انگشترم ؟
متین سریع بین حرفمون گفت
-...به مامان گفتم داشتیم بالا دنبال انگشترت میگشتیم گفتم شاید افتاده باشه توسالن
بازم هاج و واج نگاش کردم
مادرش گفت
-...من خونه رو میگردم اگه پیدا کردم بهت خبر میدم پیدا نشدم فدا سرت اصلا بهش فکر نکن
متین وسایلو از دستم گرفت و گفت
-...بریم برسونمت
با مامان باباش خداحافظی کردیم
متین زودتررفت وسایلو بذاره توماشین
مگه ماداشتیم چیکار میکردیم که متین دروغ گفت ! .
ما دیگه زن و شوهریم طبیعیه بخوایم باهم تنها باشیم
نشستم توماشین تا رسیدن به خونمون هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
وسایلو کمکم آورد بالا از بابا تشکر کرد
باهاش رفتم پایین
در کوچه رو به داخل وایسادم
متین گفت
-...مامانم بدموقع سررسید ضد حال زد
یه قدم بهم نزدیکتر شدو گفت
-...تازه چشات خمار شده بود
سرمو انداختم پایین دستشو زیر چونم گذاشت سرمو آورد بالا و گفت
-...خیس شده بودی آرزو؟بهم بگو
سلام دوستان. اگر دوست دارید پارت های بیشتر و جلو تر رو بخونید به خودم پیام بدید و عضو کانال خصوصی رمان ناجی بشید 👇👇
تو اون کانال روزی دو پارت میزاریم و پارتا از اینجا جلو تر هست . و پستی جز پارت رمان تو اون کانال گذاشته نمیشه🙂 هزینه عضویت ۲۲هزار تومن هست در آخر هم فایل کامل رو میدم خدمتتون. سوال دیگه ای دارید هم جواب میدم