262

262


مردی از بین خوناشام ها بیرون اومد 

موهایمشکی خیلی کوتاهی داشت

با صورت استخونی و کشیده 

چشم هاش بی روح بود

بی روح تر از یک مرده 

با خشم نگاهش کردم 

میخواستم نابودش کنم که آذرخش بازومو گرفت 

سوالی نگاهش کردم که لب زد 

- طلسم آینه ... 

برام مهم نبود

هر طلسمی باشه 

اما آذرخش دوباره دستمو فشردو گفت 

- تو هر جادویی به سمتش بفرستی اونو به سمت تو برمیگردونه 

متعجب به آذرخش نگاه کردم

یعنی چی! 

یعنی جادو من روش اثر نداره

باید بدون جادو باهاش بجنگم؟

بدون جادو با یه خوناشام ؟

با صدای خنده چندش ناک اون مرد به سمتش برگشتم

رو به آذرخش گفت  

- پس تو واقعا الف هستی! باورم نمیشه یه زنده اش رو از نزدیک میبینم 

آذرخش گفت

- تو کی هست؟ از ما چی میخوای؟

بلند تر خندیدو گفت

- من... شاهینم... مسلما تا حالا اسممو نشنیدی ... اما به زودی من معروف ترین میشم 

به من نگاه کردو گفت

- به لطف قدرت تو 

با این حرف دندون های زردشو به من نشون داد

نفسمو با حرص بیرون دادمو گفتم 

- به امید قدرت بقیه آرزو نکن... من عمرا به تو کمک کنم 

ابرویی بالا انداختو گفت

- جدا ؟ فکر میکردم اون گرگینه بیمغز بیشتر از این برات ارزش داشته باشه.

با این حرف بلند خندیدو گفت 

- شاید بهتر بود اون سه تا تولا رو گزوگان میگرفتم

با این حرفش قلبم یخ شد

پسرا ...

چقدر پست ...

نفس هام از عصبانیت عمیق و پر از حرص شده بود

دونه های بارون دوباره دورم میچرخیدن

آذرخش گفت

- آروم باش ال آی 

اما نمیتونستم 

آرامشم اونجا بود

بدون اون که نمیتونستم آروم باشم

انگار ویهان صدامو شنید

سرشو بلند کرد 

نگاهمون بهم گره خورد

دردو میشد تو چشم هاش دید

دیدن ویهان تو اون قفس دردناک تر از توانم بود 

آذرخش خواست بازومو بگیره 

اما دیگه دیر بود ...

ویهان :::::::

به حدی سم وارد بدنم شده بود که نفس کشیدنمم درد ناک بود

بارون زخم هامو میسوزوندو باد انگار پوستمو پاره میکرد

با درد نفشپس کشیدمو چشم هامو به سختی باز کردم

هم همه بود دورم

اما ...

عطر ال آی تو هوا بود

عطر جفتم 

سرمو بلند کردمو برای لحظه ای نگاهمون گره خورد

ال آی اونجا بود

رو به روی من

جلو تر از سد خوناشام های ...

بین زمین و هوا معلق بودو قطرات بارون به دورش میچرخیدن 

قطراتی که هر لحظه بیشتر و بیشتر از قبل میشدن

تو یه لحظه ال آی تبدیل شد به هسته یه کره بزرگ از قطره های بارونو لحظه بعد همه قطرات مثل تیر هایی از جادو روح با اطراف پخش شد 

خوناشام هایی که به زمین می افتادن

به هوا میپریدن و فرار میکردن ...

حالا اون دستگاه های لعنتی که رو زمین کار گذاشته بودن رو میشد دید 

این یه تله بود 

ال آی تو دام افتاده بود...

میشد قدرت ال آی رو حس کرد 

قدرت ال آی تو هوا شناور بود 

این اشتباه بود

اونا همینو میخواستن

قدرت بی حد و مرز ال آی رو 

قدرت روح رو ...

اونا دنبال همین قدرت بودن ...

باید به الآی میگفتم

باید جلوشو میگرفتم

شاهین بدون آسیب همچنان ایستاده بود ...

قطراتی که به شاهین میخورد با همون قدرت بهسمت ال آی برمیگشت 

با تمام توانم بلند شدمو داد زدم

- قدرتت نه ال آی ... قدرتت نه ...


سلام دوستان. من چند روز پیش یه رمان ابرخوناشامی معرفی کردم به اسم تبدیل شده که بعضی دوستان گفتن نمیتونن همه پارت هارو تو کانالش پیدا کنن. خدمتتون بگم که همه پارتاش تو کانال جفت هفت هست. اگه پارتی براتون نمیاد یعنی گوشیتون کانالشو کامل لود نکرده. این اتفاق تو هما کانال ها میفته. یعنی تاریخ های قبل ممکنه نتونین کامل لود کنین. برای همین توصیه میکنیم روزانه پارت هارو بخونین تا به این مشکل نخورین. حالا راه حل چیه؟ سه تا راه هست. اول اینکه لفت بدین دوباره جوین شین تا لود شه. دوم اینکه با تلگرام یه نفر دیگه چک کنین مثلا با تلگرام مامانتون و سوم تینکه کانالو رفرش یا کلیر کش کنین. به همین راحتی. اینم یه بار دیگه لینک پست مربوط به قسمت اول رمان #تبدیل شده . بصورت لینک میذاره راحت و بی سانسور بخونین 👇👇👇

لینکو لمس کنین

👇👇👇

https://t.me/JoftHaft/43156

Report Page