26

26

Succubus written by hdyh

از جاش تکون نخورد ولی خودشو کشید عقب 

+چیکار میکنی اینکار ممنوعه

کنار گوشم زمزمه کرد

-میخواستی لخت وارد پورتال نشی

با این حرفش یادم اومد از حموم اومدم مجبور شدم به شکل طبیعیم درام تا لباس داشته باشم

حالا بال هام درومده بود ایان هم همچین لباس تنش نبود فقط یه شلوارک پاش بود

-نترس کاریت ندارم بال هاتو جمع کن

+اره دیدم کاری نداری

-غیر ارادی بود عذر میخوام

+این چیزا مهم نیست ما الان کجاییم؟

با این حرفم به سمت تنها پنجره ای که بود رفتم اینجا سرزمین جدیدی بود؟

-مالیا تا حالا اینجا اومدی؟

صدایش نزدیک بود انگار اومده بود کنار پنجره 

لب زدم نه

به اسمون سفید رنگ و خورشید قرمز خیره شده بودیم

+توهم نشونت سوخت که اومدی اینجا؟

جوابی نداد برگشتم سمتش 

دیگه کنارم نبود

روی صندلی لم داده بود 

صداش کردم و سوالی نگاهم کرد

+میگم توهم نشونت سوخت؟

-اره سوخت اگه قراره نشونمون تند تند زیاد شه نمیتونیم از هم جدا شیم

+چیکار باید کنیم؟

-نمیدونم باید برم تو کتابخونه ی قصر رو نگاه کنم

*ایان*

چرا گفتم کتابخونه ی قصر

+تو تو قصر زندگی میکنی؟

نباید بفهمه 

-آره 

+چیکاره ای اونجا؟

- نمیتونم اطلاعات سرزمینمو به تو بگم تا الانم زیاد گفتم

Report Page