26

26

تبدیل شده کاری از ملودی

با تعجب به مری نگاه کردم که با ذوق گفت

- معما حل شد بروس ...

اخم کردم بهش که با همون ذوق کفت

- جک مرد چون سلول های خونیش بخاطر این لایه محافظ متلاشی شد .. اما برای تو چون سلول های قدیمی تر و قدرتمند تری داری این لایه ها کامل شکل گرفتو باعث غیر قابل نفوذ شدن سلول هات شد

حرفشو تو ذهنم مرور کردمو گفتم

- پس طبق گفته تو الان نباید چیزی به من آسیب بزنه ؟!

مری شونه ای بالا انداختو گفت

- نمیدونم. من تازه فهمیدم چنین چیزی ایجاد شده. هنوز نمیدونم چه اثری داره !

دوباره به میکروسکوپ نگاه کردم

یعنی چه اثری داشت!

هرچی بود امیدوارم بد نبوده باشه ...

داستان از زبان کیت : 

با بدن درد بدی بیدار شدم

گلوم خشک بود

داشتم از گشنگی ضعف میرفتم

خوابم می اومد

چشمام میسوخت

خدایا همه چیم بهم ریخته بود 

بزور نشستم رو تخت

به اطراف نگاه کردم

کجا بودم ؟

هیچی تو سرم نبود 

به بدنم نگاه کردم

لخت بودم و پر از کبودی 

پتو از روی خودم کنار دادم که خشک شدم 

خون بین پام رو ملافه بود

همه چی تو ذهنم فلش بک خورد به گذشته 

همون خواب تکراری بود

اما اینبار واقعی بود

با اون مرد که اینبار صورتشو دیدم.

اون صورت جذاب و جدی و چشم های طوسی ! 

همون که ...

اوه خدای من...

منو از اتاقم دزدید ! 

پتو دورم پیچیدم

داشتم یخ میکردم

فشارم افتاده بود 

خواستم از رو تخت بلند شم 

باید فرار میکردم

اما هنوز رو پام نرفته رودم که چشمم سیاه شدو دنیا دورم چرخید

افتادم رو تخت و ناله ام از درد بدنم بلند شد 

همین لحظه در باز شد

بوروس تو قاب در بود

نگاهش رو تنم حرکت کردو بی اراده پتو دور خودم محکم کردم

چه کار احمقانه ای

بعد اینکه یه شبو باهاش گذروندم و پرده ام رو زده حالا دور خودمو میپوشونم ! 

اومد سمتمو گفت

- ضعف داری؟ 

بدون اینکه جوابشو بدم با عصبانیت گفتم

- تو بهم تجاوز کردی ! 

لبخند مغرورانه ای زد و گفت

- تو همراهیم کردی پس نمیشه اسمشو گذاشت تجاوز

Report Page