254

254


حامد چند لحظه از اتاق بیرون رفت اما مادرش هنوز ایستاده بود سها کنارم ایستادوگفت

-...مهندس آریا مهر با پارتی بهارو استخدام کرد وگرنه فکر نمیکنم خودش میتونست اینجا استخدام شه 

دلم میخواست بزنم تودهنش 

مادرحامد بااخمای درهم رفت بیرون 

مطمعن بودم این دختره زهرشو میریزه 

با لبخند چندشی پشت سیستم نشست 

اصلا تمرکز نداشتم کارامو انجام بدم 

ولی دلم نمیخواست سها فکر کنه تونسته عصبیم کنه 

داستان اززبان حامد: 

اشکان امروز نیومده بود شرکت 

مامان بااخمای درهم از اتاق اومد بیرون و گفت دنبالش برم 

وارد اتاقم شد درو پشت سرم بستم و گفتم

‌-...چیزی شده؟

+...نمیدونستم این دختره اینجا کار میکنه 

-...این دختره اسمش بهار هست مسعله ای نبوده که شما بخواین در جریان باشین بهار اینجارفقط کارمند منه 

+...همه ی کارمنداتو با پارتی استخدام میکنی ؟ 

بااخم گفتم

-...کی این حرفو بهتون زدع؟ 

+...مهم نیست حامد چشماتو باز کن 

-...منظورت چیه مامان؟‌ 

+...این دختره دنبال اموال توهست وگرنه چرا باید رضایت بدع با یکی که ۱۴سال از خودش بزرگتره ازدواج کنه؟ اول خودشو بهت نزدیک کرده که استخدامش کنی بعد که از زندگیت خبردارشده مغزتو شستشو داده 


شوکه به مامان نگاه کردم 

توهم توطعه گرفته بودش انگار من چه سرمایه بزرگی دارم 


+...چی میگی مامان؟ مگه من چه ثروتی دارم؟ یه ماشین و یه خونه و یه شرکت که اونم ۵۰درصدش مال منه چیزی نیست که کسی بخواد بخاطرش زندگی خودشو تباه کنه 

.

مامان باعصبانیت بلند شد 

در اتاق باز شدو اشکان اومد داخل

.

50پارت جلو تر تو کانال وی ای پی آماده هست.‌ برای عضویت تو کانال خصوصی و خوندن پارت های بیشتر و جلوتر به خودم پیام بدین.

https://t.me/SJo_sara


💚❤💛💗💜💙

Report Page