253

253


با سرعت نور ادرس دکتر و برای امیر فرستادم و فقط ندشتم زود بیا !


پریا گوشیمو چنگ زدو ازم گرفت 

+....گوشیمو بده چیکار میکنی ؟

_...پیاده شو عزیزم بهت میگم 


ناراحت پرگلایه به مادر امیر نگاه کردم 

پیاده شدم و گفتم

+....یعنی چی اینکارپریا؟ 

_....عزیزم چیز خاصی نیست داری شلوغش میکنی یه معاینع سادست 


باعصبانیت برگشتم بهش توپیدم و گفتم


+....خودتم جای من بودی انقدر ریلکس بودی شما دارین به من بی حرمتی میکنین خیلی زشته اینکارتون از مجلس خالت بلند شدی اومدی اینجا که منو ببری دکتر؟ برات متاسفم که برای هم جنس خودتم ارزش قاعل نیستی 


بازومو کشوند دنبال خودش و گفت


_....از چی‌میترسی که اینطوری قرمز شدی ؟ اگه توترسی نداری بیا بریم سریع یه معاینه شو بیا بیرون 


زدم تخت سینش و ازش جداشدم 


+....من از هبچکس ترسی ندارم ولی تاوقتی امیر نیاد پامو داخل نمیذارم

گوشیمو از دستش کشیدم و سریع شماره امیرو گرفتم 


+....کجایی؟

_....نزدیکم دارم میام 


قطع کردم و گفتم

+....داره مباد وقتی اومد هرجا بخواید میریم 


به چهره ی مضطرب پریا نگاه کردم مطمعن بودم که امیر نمیذاره من حتی پامو بذارم داخل مطب 


ولی پریا دیگه خیلی شورشو درآورده بود باید تنبیه میشد


امیر با چهره ی عصبانی از ماشین پیاده شدو اومد سمتمون بازوی منو گرفت و روبه مادرش گفت


_....این بود اون حدف خصوصی که با مهسا داشتین؟ به زن من دارین توهین میکنین دارین انتخاب منو زیر سوال میبرین  


یقه ی مانتوی پریارو تومشتش گرفت و گفت


_....فقط یدفعه دیگه ببینم توزندگی من فضولی کردی بلایی به سرت میارم که باباتم توصورتت نگاه نکنه 


دستمو کشیدو گفت

_....فردا میاین محضر آخرین درخواست من از شما عست خیلی ازتون ناامید شدم

Report Page