253

253


با همین حرفا شب گذشت و برگشتم خونه

نیمه های شب بود و اولی که داشت خوابم میبرد که آرش برام یه آهنگ از عارف فرستاد

گفت وقتی بچه بوده باباش اینو برای مامانش زیاد میخونده

اونم دوست داشته وقتی عاشق شد، این آهنگ رو برای عشقش بخونه

بعد هم یه وویس فرستاد که همون آهنگ رو خونده بود

چند بار گوش دادم تا خوابم برد

اون شب خیلی خوب و آروم‌ خوابیدم

انگار همه دنیا سفید و خوب و آر‌وم بود

روز بعد که بیدار شدم و کوشیم رو چک کردم آرش برام نوشته بود:

- کی بیایم خواستگاریت؟ 

جواب دادم:

- بذار اول مشکل ساحل حل شه و استرسمون تموم شه

پیامم سین نخورد

خدس میزدم هنوز خوابه

بقیه پیامام رو هم چک کردم و رفتم اینستا

اونجا ساحل بهم دایرکت داده بود

بازش نکردم

اول صبحی هم اعصابم‌ نمیکشید هم آرش خواب بود و نمیتونستم باهاش مشورت کنم

یه دوست جدیدا پیدا کرده بودم توی یه گروه تلگرامی اپلای

اتفاقا از دانشگاه خودمون و البته دانشکده خودمونم بود

اما اون ارشد بود

زیاد توی تلگرام باهم حرف زده بودیم

دیدم که اونم توی اینستا فالوم کرده

اکسپت کزدم و منم فالوش کردم

اسمش مهری بود

همون موقع اونم اکسپت کرد و برام دایرکت فرستاد:

- اوضاع درس و دانشگاه چطوره؟ 

- هی بد نیست

- پایه ای عصر بریم بیرون؟ 

حوصله نداشتم برم بیرون

برای همین کفتم:

- تو میتونی بیای خونمون؟ 

- آرره چرا که نه

آنچنان استقبال کرد که شوکه شدم

معمولا خودم نشناخته خونه هیچ کدوم از دوستام نمیرفتم

درواقع تمام دوران دانشجوییم تنهایی فقط خونه نگار رفته بودم

دیگه خونه هیشکی تنها، اونم کسی که کلا از تلگرام شناخته بودمش نرفتم

میدونست خونمون به دانشگاه نزدیکه و خودشم نزدیکای همینجا بود

پرسید:

- صبحانه خوردی؟

- نه تازه بیدار شدم

- پس نون تازه و یه چیزایی میخرم میارم. تو چای بذار

باشه ای گفتم و پاشدم خونه رو یکم جمع و جور کردم و چای دم کردم

از اینکه انقد روال و اوکی برخورد کرده بود خوشم اومده بود

برای آرش نوشتم:

- مهری داره میاد پیشم

آرش زیاد ازش خوشش نمیومد

کلا از بچه های اون گروه اپلای و خصوصا یه پسره که ادمین بود و اسمش مهران بود خوشش نمیومد

پیامم بازم سین نخورد و زنگ در رو زدن و مهری رسید


Report Page