25_26

25_26

.

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸


عصبی از پله ها رفتم بالا .


_بذارم زمین...


_خفه شو ! همه ش تقصییر تویه...


اخمی بین ابروهاش نشست .


_تقصییر منه بابای تو آخوند تشریف داره؟


فشاری به کمرش آوردم که با ناله چشم بست.


_نخیر خانم زبون دراز تقصییر تویه که لخت و پتی ول میچرخی اینجا و بعدشم می پری بفل داداشم که اونجور نگاهت کنه... شاید خوشت میاد جور دیگه ای نگاهت کنه .


تقریبا جیغ زد :

_بذارم زمین... من همین امروز از اینجا میرم .


_دهنتون ببند نرگس! 


نزدیک اتاق که شدم روی تخت انداختمش .


_یه بار دیگه اسم رفتن رو بیاری جوری خونه نشینت می کنم که فعل رفتن از دهنت بی افته .


بغض کرده نگاهم کرد که در اتاق بسم و سمت کمد رفت .


_نامرد... تو خودت مثل دیوونه ها دویدی دنبال من که من از دستت در رفتم...


لباس هام تن زدم و غرش کردم :

_توام اگر یکی تو عالم خواب و بیداری آب یخ روت می خت مغزت از دست می داد... من اگر نامرد بودم همون دیشب که مست بودم کارم رو می‌کردم اینقدر انگول من نکن نرگس...


لباس هاش از کمد چنگ زدم و سمت انداختم .


_بپوش وسایلم جمع کن از اینجا میریم .


لج کرد و لباس ها رو سمتم پرت کرد :

_نمیام... اصلا من به تو اعتماد ندارم از کجا معلوم محرمیم؟


بیخیال بستن زیپ شلوارم شدم.


_از اونجایی که شب جفت بغل و سالار من لخت و پتی خوابید حق حرف مفت دیگه ای نداری فکرات رو همون وقت می کردی !


یهو از اون حالت پکر تغییر حالت داد و برزخی شد .


_من جایی برای رفتن ندارم برم همه ش بخاطر این حافظ کوفتیه و تو داری بابت ناچاریم تحقیرم می کنی...


از ترس اینکه سر و صداش بیرون نره دستم رو روی دهنش گذاشتم .

_هیس...


تقلا کرد و با گاز گرفتن کف دستم مجبور شدم رهاش کنم .


_منو سگ نکن نرگس !


خودش با نزدیکی من روی تخت عقب کشید :

_تا محرم نشیم و دهن اون پایینا بسته نشه که زن هرجایمم جای نمیام .


دندانم روی هم سابقم و به خدا ناسزایی گفتم. تو جاش بالا پرید اما کم نیورد.


_بکشیمم هیچ جا نمیام نه تا وقتی بابت میگه یکی از زنای شب کارست .


یقه لباس رو جلو کشیدم.


_به خدا ن م ی ا م... اینجوری به من نگاه نکن از نگاه سگیتم نمی ترسم و...


لب گذاشتم رو لبش و روش خیمه زدم. دختریه هار واسه من شاخه و شونه میکشه ! دستم بی آراد زیر لباس رفت که با خشم لگ پروند .


با کوفت شدن خوشیم، خمار ازش فاصله گرفتم. یکی زد توی گوشم انگار برق از سرم پرید.


_اینو زدم یادت بمونه نمی تونی مثل یه هرزه هر وقت اراده کنی منو داشته باشی...


دستم رو روی رد سیلیش گذاشتم. دست سنگینی داشت و البته جونور چموشی بود .


_همین امروز عقدت می کنم نرگس اما...


چونه ش رو زیر بین دستم فشردم.


_به شب نکشیده از این کار پشیمون می شی... بهتر به تنت استراحت بدی عزیزم برات برنامه ها دارم...


انگشتم از چونه ش تا روی پایین تنش کشید و با گشاد شدن مردمکش از ترس لبخند شیطانی بهش زدم و عقب گرد کرد .


_لباس بپوش مرتب کن خودت رو میگم عاقد تا یه ساعت دیگه بیاد اینجا...


میون بهت ولش کردم و با آن زدن لباسام از اتاق بیرون رفتم باید شناسنامه ش رو از مرادی می‌گرفت و میگفتم خودش یکی رو بفرست اینجا .


🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸


بالاخره شناسنامه نرگس با هویت جعلیش دستم رسیده بود و طی یه عقد فرمالیت و کلی غر زدنای بابا بی سر و صدا سر و تهش رو هم آوردم دلم نمی خواست حالا که صوری وصلت کسی از فامیل و دوست و آشناها باخبر بشن که بعد از طلاقمون حرف پیش بیاد .


ماشین رو کنار یه فروشگاه بزرگ زنجیره ای نگه داشتم. باید یه واسه خونه خرید می کردم .

نرگس نگاهی به دور ور انداخت :

_خونت اینجاست؟ 


از ماشین پیاده شدم. 


_نه بیا پایین باید خرید کنیم . 


خمیازه ای کشید و به صندلی تکیه داد :

_من خسته م، نمیام... یه چرت میزنم تا تو بیای دیشب بد خوابیدم... 


پوزخند زدم. دیشب بد خوابید؟ اون صدای خروپفی که داشت خواب به من حروم کرده بود حالا واسه من ادا میاد؟ کم تن و بدنشو بهم چسپوند بود و هرمونام بهم ریخته بود؟ با اوقات تلخ در بهم کوبیدم. صدام از شیشه ی باز داخل رفت :

_بیا پایین باید یه لباس بخری یا نه؟ می خوای تو خونه ی من لخت بگردی؟ خیلی خوب چه بهتر... 


_خب خودت یه چیزی برام بگیر دیگه ! 


افکار پلیتم جون گرفت و با لبخندی شیطانی گفتم :

_یعنی شب هر لباسی رو خریدم تن می کنی مشکلی نداره چی باشه؟ 

تیز از ماشین پیاده شد. نیش خندی بهش زدم. 

_معلومه که نه... 


هم قدم که شد یه کارت سمتش گرفتم :

_بگیر... تو برو طبقه ی بالا برای خودت لباس بگیر منم برای خونه خوراک بخرم گشنمه نمونیم عروس خانم...


لبخندی بهم زد و با وسواس کارت رو گرفت وفتی خواست از طبقه بالا بره صداش زدم، با طنازی سمتم برگشت.


_چیه؟


سرم رو خاروندم یادم رفت چی میخواستم بگم... اوه من از دست رفتم پسررر...


_اومم... خسیس بازی در نیارا قشنگ واسه یه سال خرید کن چیزی کم و کسر نداشت باشه، حسابم پره..


ابروهاش جفتی بالا پرید بعد لبخند شیرینی زد که دام برای چشیدن اون لبای قلوه ای پر کشید.


_باشه، ممنون شوشو...


سوالی نگاهش کردم، شوشو؟ چه زود من به شوهری قبول کرده بود؟!

نگاه گنگم بی جواب گذاشت و سمت پله ها دوید .

خریدام که تمام شد کیسه ها رو به ماشین منتقل کردم. نرگس هنوز نیومده ترجیه دادم برم دنبالش.

سرکی توی یه لوازم آرایش کشیدم که نصفش رو پرده کشیدن صدای نرگس از اون پشت می اومد .


_این تنگه... اینم که... بهتر از ندارین؟


ازبین پرده سرک کشیدم ست لباس زیر شبی که از بخش های جنسی باز بود نگاه کردم. عکس زنه روی ست هات و داغ میزد تصور این ست توی تن نرگس می تونست دیونه کننده باشه . اون ستی بهتر از این میخواست... اون خیلی هاته !


صدای جیغ فروشنده در اومد .

_وای آقا چیکار می کنی .


خودم به نرگس چسپوند و گفتم :

_ایشون همسرمه... اومدم نظر بدم .


زن که متوجه جریان شد نیش تا بناگوش باز شد و توی نخ جفتمون رفت.


_خیلیم خوب... بفرمایین در خدمتم .


نرگس دستش رو روی ستی که دیده بودم گذاشت و با لکنت گفت :


_چیزه... من خریدم تمام شد. بریم ؟


ابروهام بالا انداختم و دستش عقب کشیدم.


_خانم از این ست سرخش رو بذارین سایز لارج باشه .


🌸🌸


نرگس چپ چپ نگاهم کرد.


_آرشاویر خانننن... من این رو نمی خوام !


زن فروشند دست نگه داشت که با اخم بهش توپیدم :

_شما کاری رو که گفتم انجام بده... 


 سرش رو زیر انداخت و مشغول شد.


_خانم صبر کن من اینو نمیخواما...


دستم رو دور کمرش انداختم و با فشار بهش آروم زیر گوشش گفتم :

_مگه دست خودته نخوای... من میخوام .


رنگ به رنگ شد. دختری چشم سفید چه با حیا شده واسه منه !


_آقا چیکار کنم ؟


از نرگس چشم نگرفتم و گفتم:


_ همین بذارین دوتا لباس شب حریر مشکی و بنفس از جدید ترین و شیکترین برندا رو برامون بذارین می بریم .



نرگس لبش رو زیر دندون برد و توی بغلم لولید . بعد با کلافگی نفسش رو بیرون داد و غر زد :

_لح شدم آرشاویر...


فهمیدم تحریک شده اونم با یه گالن عطری که رو خودم ریخته بودم و این تیشرت جذبم که بدن رو فرمم رو خوب نشون می داد. اونم مثل دخترای دیگه زود گرفتار من می شد .


_لباس گرم هم خریدی ؟!


نرگس شالش رو درست کرد.


_هوم یه دوتا دست گرفتم...


از بالا تا پایین براندازش کردم . آقا جون بعد از پذیرش نرگس حالا بچه هم می خواست... اون می دونست منو چطوری می تونه پایبند خونه کنه... امشب چه شبی بشه...


_اوم... خوبه .


دستش رو بین انگشتم گرفتم و سمتش خم شدم که


🌸🌸


یواشکی غر زد :

_اگر فکر کردی قرار اینو جلوت بپوشم و راه برم باید بگم کور خوندی آقا پسر..



نیشخند زدم و ته آبروم رو بالا فرستادم. 


_مطمئنی؟


با اطمینان و لبخند پیروز مندانه ای سر تکون داد .


دستم رو از بغلش آروم به سمت پشتش حرکت دادم و باسنش رو با یه دست گرفت و فشار دادم.


شوک چشماش گشاد شد .


دهنش باز و بسته شد . خواسته چیزی بگه. که لبخندی دندون نما زدم.


با اشاره ابرو و چونه به مغازه دار اشاره زد .

وقتی بی اعتنایی منو دید دستش به دستم رسوند و سعی کرد مانعم بشه.


تلاشش قابل تحسین بود. اما به صورت نامحسوس هیچ کاری نمی تونست بکنه .


دستش رو گرفت و با دست خودم روی پهلو قفلش کردم زیر گوشش که از سال بیرون انداخته بود پچ پچ وار گفتم .


_حکومت من دیکتاتوری خانم کوچولو... توی خاندان ما فقط مرد سالاری مد بود نه زن سالاری...


اخمی نازش با اون ابروهای هشتی باریک کرده ش توهم رفت . 


_تو یه مرد خودخواهی اما با این روشی که طی میکنی نمی تونی به چیزی که می خوای برسی... بهت قول میدم پشیمون میکنم .


با دست دیگه م گونه ش رو لمس کردم :

_اما تو با پای خودت و لباسی که من میخوام به تختم میای...


با صدای زنه که شماره ی کارت رو میخواست ارتباطمون قطع شد ..


نگاه خبیثی بهش کردم اون بهم زل زده بود. منم از رو نرفتم و بهش نگاه کردم و آروم گفتم:

_ها ؟ خوردی منو بگو چی میخوای؟! 


 تسلیم شده لب برچید.

از مغاز بیرون زدیم کمی تهران گردی کردیم به لطف بابا که کیف نوشه گرفته بود یه هفته برای ماه عسل بهم مرخصی داده بود .

ساعت هشت بود که سمت خونه روندم و جلوی داروخونه ای که دوتا چها راه از خونه م تو سعادت آباد فاصله داشت نگه داشتم.


_پیاده شو !


نرگس گیج پرسید :

_اینجاست خونه ت؟


به در ماشین تکیه زدم.


_نچ... برای امشب وسایل بهداشتی نیاز داری .


صورتش در هم رفت.


_پد بهداشتی، مسکن درد... و چندتا بسته کان. دم بزرگ سایز واسه من... توقع که نداری من برم توی لاری اون همه زن این چیزا رو بگیرم .

Report Page