25

25

Succubus written by hdyh

چشمامو بستمو رو ریختن آب تمرکز کردم با برخورد هر قطره تو یه خاطره فرو میرفتم یه پنجره جدید تو ذهنم باز میشد مهم ترینشم این بود که سیندی چرا داره زجر میکشه چرا انقد اذییت میشه اگه بخاطره منه باید ازش دور شم چیز بعدی که فکرمو مشغول کرده بود اینه که چرا ایان اون همه اطلاعات داشت و اینکه چرا مارو از اینکوبوس ها جدا میکردند درحالی که با تماسمون چیز خاصی اتفاق نمیوفتاد 

وقتی به خودم اومدم متوجه شدم تنم شروع کرده به سوختن از نشون داشت ریشه میزد به سمت کل تنم انگار میخواست منو تو خودش حل کنه 

یهو رو به روم دریچه ای باز شد انگار پورتال بود ولی من بازش نکرده بودم که

یاد حرف ایان افتادم که گفت پورتال میدونه کجا بیارتت

ناخداگاه به سمت پورتال قدم برداشتم

با وارد شدن به پورتال همه جا سیاه شد و لحظه بعد تو یه اتاق بودم 

همون لحظه ایان از پورتال دیگه ای خارج شد 

به هم نگاه کردیم 

من به صورتش خیره شده بودم ولی اون کل سرتا پام رو از نظر گذروند

همزمان با هم به سمت هم قدم برداشتیم

+ایان اینجا کجاس؟

-مگه سرزمین شما نیست

+نه 

حرفامون نجوا گونه بود 

به قدری به هم نزدیک شده بودیم که بدن هامون مماس هم شده بود

دستای ایان روی تنم داشت جای جای تنم رو فتح میکرد

ناخداگاه چشم هامو بستم با حس لب های نمناک ایان رو لب هام به خودم اومدم

با شوک چشم هامو باز کردمو ایان رو با قدرت هل دادم

Report Page