25

25


مامان صدام کرد 

متین چیزی به مامانش نگفت منم رفتم پیش مامان خودم 

-...آقاجونت میگه زودتر بریم وقت تموم شده 

+...باشه به متین میگم 

وسایلا رو جمع و جور کردیم قرار بود همین جمع شام بریم خونه ی متین اینا 

سرجمع سی نفری بودیم

متین زود رفت پایین 

بااون لباس و چادر پایین رفتن از پلها برام سخت بود 

یکم طول کشید تا برسم پایین 

متین کلافه اومد سمتم و گفت

-...کجایی دوساعته؟بیا سوار شو 

سوار شدم سرمو به شیشه تکیه دادم 

شاید اونم خسته هست و از روی استرس بدخلقی میکنه

رسیدیم خونشون 

رفتم داخل و بع متین گفتم

+...من توکدوم اتاق میتونم لباسمو عوض کنم؟ 

-...بریم بالا اتاق خودم 

به بهونه ی پیدا کردن مامان و گرفتن وسایلا یکم معطل کردم 

امامتین ول کن نبود 

وسایلمو از مامان گرفتم و با هم رفتیم بالا 

رسیدیم در اتاق 

من رفتم داخل و همین که متین خواست بیاد داخل 

مامانش صداش کرد 

-...اه چه وقت صدا کردن بود! تو راحت باش من زود میام 

به محض رفتنش 

چادرمو بیرون آوردم 

یه مانتوی کوتاه صدفی برای روی لباس خریده بودم 

پوشیدم

شالمو باز کردم و ساده پوشیدمش 

کارم تموم شده بود که متین درو باز کرد 

+...من حاضرم بریم پایین زشته ما نباشیم

سریع از اتاق زدم بیرون 

خیلی زود میز شام آماده شد 

دورهم خوردیم 

یکم نشستیم 

مهمونا رفتن 

فقط خودمون مونده بودیم 

از خستگی پاهام داشت کنده میشد 

آقاجون گفت 

-...آرزو برو وسایلتو بردار بریم خونه 

متین گفت 

+...میخواین شما برید.من آرزو رو خودم میارم معطل نشین شما!

سلام دوستان. اگر دوست دارید پارت های بیشتر و جلو تر رو بخونید به خودم پیام بدید و عضو کانال خصوصی رمان ناجی بشید 👇👇

https://t.me/SJo_sara

تو اون کانال روزی دو پارت میزاریم و پارتا از اینجا جلو تر هست . و پستی جز پارت رمان تو اون کانال گذاشته نمیشه🙂 هزینه عضویت ۲۲هزار تومن هست در آخر هم فایل کامل رو میدم خدمتتون. سوال دیگه ای دارید هم جواب میدم

Report Page