نظریه X و Y

نظریه X و Y

محدثه فیروزی| انجمن علمی مدیریت صنعتی

▫️نظریه XوY توسط داگلاس مک گریگور در سال ۱۹۶۰ و میلادی در کتاب معروف‌شان با عنوان «بعد ‏انسانی سازمان» ارائه شد. مک گریگور با تأثیرپذیری شدید از مطالعات هاثورن و نظریه مازلو این نظریه را ‏ترویج کرد. او در کتاب خود به بررسی دیدگاه و نگرش مدیران، نسبت به عملکرد انسان در رویارویی با کار ‏پرداخته است. بر اساس نظریه دو ساحتی مک گریکور در مدیریت، نگرش و دیدگاه مدیران در مورد انسان به دو گروه ‏تقسیم می‌شود. او این دو دسته متضاد را برای پرهیز از پیش داوری‌ها با نام‌های X و Y نامگذاری کرد. ‏البته از این نظریه با نام‌های دیگری مثل نظریه شخصیت و سازمان، نظریه انسان‌شناسی مک گریگور و ‏تعریف انسان سازمانی از دیدگاه مک گریگور هم یاد می‌شود.

مک گرگور؛ نظریه‌پرداز تئوری XوY


🔻گروه اول: مدیران با نگرش X ‏

‏۱) اغلب انسان‌ها به طور ذاتی از کار گریزان‌اند و تا حد ممکن سعی می‌کنند که کار نکنند.‏

‏۲) اغلب انسان‌ها دوست ندارند که مسئولیت قبول کنند و مسئولیت‌پذیر نیستند و به همین دلیل دوست ‏دارند، پیرو افراد دیگری باشند و توسط آن‌ها هدایت شوند.‏

‏۳) انسان‌ها اغلب خواهان حاشیه امن هستند و امنیت شغلی برایشان مهم است.‏

‏۴) منابع انسانی سازمان، کم‌‌تحرک و کم‌‌تلاش هستند و باید تحت کنترل دقیق قرار بگیرند و ‏همواره در معرض تهدید به تنبیه باشند، تا به درستی کار کنند و رفتار سازمانی صحیحی داشته ‏باشند.‏

‏۵) اغلب مردم خلاقیت کمی برای حل مسائل و مشکلات دارند. قابلیت خلاقیت و نوآوری فقط در ‏تعداد محدودی از افراد یافت می‌شود که آن‌ها می‌توانند به مدیریت و رهبری دیگران بپردازند.‏

‏۶) برای افزایش انگیزه انسان‌ها باید از مشوق‌های مادی و در کنار آن ایجاد امنیت استفاده کرد.‏

۷)‏ اغلب انسان‌ها در برابر تغییر مقاومت می‌کنند و تغییر را دوست ندارند.‏


🔻گروه دوم: مدیران با نگرش Y ‏

‏۱) کار مانند بازی است و می‌تواند مثل تفریح و سرگرمی لذت‌بخش و خوشایند باشد.‏

‏۲) انسان‌ها ذاتاً مسئولیت‌پذیر هستند و تحت شرایط مناسب می‌توانند مسئولیت قبول کنند و با ‏اشتیاق به دنبال مسئولیت باشند.‏

‏۳) اگر افراد کار خود را دوست داشته باشند و به آن علاقمند باشند، انگیزه لازم برای انجامش را ‏بدست خواهند آورد و برانگیخته خواهند شد.‏

‏۴) انسان‌ها متعهد هستند و بر اساس این حس تعهد خود، در دستیابی به اهداف، خودهدایتی و ‏خودکنترلی از خود نشان می‎دهد و نیازی به کنترل و نظارت ندارند.‏

‏۵) قابلیت استفاده از قوه تخیل، هوش، خلاقیت و نوآوری برای حل مسائل، به طور طبیعی در ‏همه‌ی انسان‌ها وجود دارد.‏

‏۶) میزان تعهد انسان‌ها متناسب با پاداش‌های مادی و معنوی که در دستیابی به اهداف ارائه می‌شود، ‏افزایش می‌یابد و برای انسان‌ها احساس رضایت درونی، بهترین پاداش است.‏


🔻بر اساس فرضیات نظریه‌های X و Y، مشخص است که اساساً با هم کاملا متفاوت‌اند. ‏نظریه X بدبینانه و خشک است و همچنین کنترل از بالادست به زیردست را صحیح می‌داند. در مقابل، نظریه Y خوش‌بینانه و انعطاف‌پذیر است و تاکید بر خودکنترلی و توجه به نیازهای انسانی دارد. طبیعی است که مدیران، ‏با توجه به نگرش و مفروضاتی که در مورد انسان دارند، به هدایت کارکنان می‌پردازند. لذا سبک مدیریت و ‏رهبری آنان نیز متناسب با نگرش آنان خواهد بود. بنابراین مک گریگور، رفتار مدیران با طرز تلقی X و Y ‏را به صورت زیر توضیح می‌دهد:


⚪️ سبک مدیریت مدیران با طرز تلقی نظریه X:

‏●‏ مدیران تمام تصمیمات را خودشان می‌گیرند؛ چراکه به توانایی‌ها و قابلیت‌های کارمندان اعتماد و ‏اطمینان ندارند.‏

‏●‏ مدیران بر نظارت شدید و کنترل کارمندان تاکید دارند و سازوکارهای شدیدی برای این کنترل و ‏نظارت تدارک می‌بینند. آن‌ها فضای ترس از تنبیه را به وجود می‌آورند.‏

‏●‏ مدیران در مواجهه با خطا به دنبال یک مقصر می‌گردند و اعتقاد دارند که هر خطایی باید با ‏سرزنش یک نفر خاتمه یابد، بدون اینکه به دنبال خطاهای سیستمی، احتمال خطا در سیاست‌ها، ‏نبود آموزش و حتی ضعف مدیریت خودشان باشند.‏

‏●‏ تأکید بر استفاده صرف از منابع و امکانات موجود دارند و اهمیتی برای خلاقیت و نوآوری قائل ‏نمی‌شوند.‏

‏●‏ مدیران در این سبک مدیریتی، توقع نتایج کوتاه‌مدت را دارند و به نتایج بلندمدت و آسیب‌های ‏آینده توجهی نمی‌کنند.‏

‏●‏ با استفاده از مشوق‌های خارجی، قصد ایجاد انگیزه در کارمندان را دارند؛ چراکه این مدیران فکر ‏می‌کنند کارمندان فقط برای پول کار می‌کنند.‏

‏●‏ محور سازمان مدیران هستند و رهبری و هدایت توسط مدیران انجام می‌شود.‏

‏●‏ این مدیران بر عدم تضاد منافع کارمندان تاکید دارند و برای رفع تضادها تلاش می‌‏‌کنند.‏


⚪️ سبک مدیریت مدیران با طرز تلقی نظریه Y:

‏●‏ کارمندان را در تصمیم‌گیری مشارکت داده و به نظرات آنان اهمیت می‌دهند.‏

‏●‏ بر کنترل درونی تاکید داشته و به استفاده از سازوکارهای خودکنترلی روی می‌آورند. از طرفی هم بر ‏ارزیابی نتایج تاکید دارند.‏

‏●‏ فضای اعتماد را در سازمان به وجود می‌آورند و بر اعتماد متقابل تاکید می‌ورزند.‏

‏●‏ فضایی ایجاد می‌کنند که قابلیت‌های کارکنان توسعه یابد و بتوانند از این قابلیت‌ها استفاده کنند ‏و بر توسعه منابع و گسترش ظرفیت‌ها تاکید دارند.‏

‏●‏ بر نتایج بلندمدت تاکید دارند و برای حصول نتایج بلندمدت، برنامه‌ریزی می‌کنند.‏

‏●‏ محور سازمان کارکنان هستند و مدیران نقش حمایتی دارند. ‏

‏●‏ امکان وجود منافع متقابل را می‎پذیرند و تلاش می‌کنند که بین کارمندان وحدت و همکاری به وجود ‏بیاورند. ‏

‏●‏ به استفاده از مشوق‌های درونی برای برانگیختگی در کارمندان تاکید می‌ورزند و برای حصول آن ‏تلاش می‌کنند.



▫️مک گریگور بر این باور بود که مدیران باید نگرش خود به انسان را بر مبنای نظریه Y قرار دهند، زیرا ‏باعث افزایش انگیزش و خلاقیت کارکنان می‌شود. به همین دلیل مدیرانی که مفروضاتی مبتنی بر نظریه ‏X دارند را به تغییر نگرش فرا می‌خواند.

▫️برای درک بهتر تئوری X و تئوری Y، می‌توان آن را بر اساس تئوری مازلو بررسی کرد؛ در تئوری Y ‏فرض بر این است که نیازهای سطح بالا در فرد حاکم است. مک گریگور معتقد بود که فرضیات تئوری Y ‏نسبت به فرضیات تئوری X اعتبار بیشتری دارند و به همین دلیل پیشنهاد کرد که رویکردهایی، مانند تصمیم‌گیری شراکتی، شغل‌های مسئولانه و چالش‌برانگیز و ارتباطات گروهی خوب برای افزایش انگیزه ‏کارمندان به کار گرفته شوند.


🔻نقد نظریه مک گریگور:

▫️اگر بخواهیم نگاهی منتقدانه بر دیدگاه مک گریگور داشته باشیم، باید بگوییم که یکی از نقدهای مهمی ‏که می‌توان بر تئوری XوY مک گریگور داشت، این است که او، انسان‌ها را در دو طیف متضاد افراطی قرار ‏داده که هیچ‌گاه کاملا اینطور نیست؛ نمی‌توان گفت اگر انسان ذاتاً تنبل نیست، پس حتما عاشق کار است؛ ‏اما بر اساس این نظریه انسان‌ها یا در دسته X هستند و یا در دسته Y و طیفی خارج از این دو وجود ‏ندارد، در صورتی که همه‌ی ما می‌دانیم که انسان موجود بسیار پیچیده‌ای است و این طور دسته‌بندی کردن ‏اساسا غلط است. انسان‌ها در محیط و وضعیت‌های مختلف رفتارهای متفاوتی از خود بروز می‌دهند که ‏وابسته به متغیرهای زیادی است؛ متغیرهایی مثل محیط کار، رفتار مدیر، اهداف سازمان، ارزشهای مدیر و ‏سازمان، نیازهایشان، همکاران و... که همه و همه می‌توانند بر نوع عملکرد انسان در محیط کار تاثیرگذار ‏باشند.‏ هر دو دسته‌بندی به گونه‌ای هستند که می‌توانند عملکرد تیم و سازمان را دچار چالش کنند.

▫️هر چند او ‏اعتقاد داشت که منظور او از تئوری Y مدیریت نرم نیست، اما با توجه به مفروضات تئوری Y و نوع ‏رفتاری که برای مدیر با این طرز تلقی ترسیم کرده است، می‌توان این چنین برداشت کرد که گرایش ‏زیادی به مدیریت نرم دارد. از طرفی تئوری X مک گریگور مدیریت سخت را ترسیم می‌کند. البته خود مک گریگور هم می‌دانست که برخی از کارکنانی که هنوز به بلوغ فکری کافی نرسیده‌اند را باید ‏تا زمانی که به مهارت‌های لازم برسند، کنترل کرد. بعد از آن می‌توان این کنترل‌ها را کم و از تئوری Y ‏استفاده کرد.

▫️به طور کلی تا کنون هیچ مدرکی برای اثبات این که فرضیات تئوری صحت دارد، یا اینکه پذیرفتن تئوری ‏و تغییر رفتارها بر اساس آن منجر به افزایش انگیزه کارمندان می‌شود، در دسترس نیست. قبل از آنکه ‏بتوانیم تئوری‌های رفتار سازمانی را بپذیریم، باید تحقیقات تجربی آن‌ها را تایید کرده باشند. تئوری XوY ‏هم مثل تئوری سلسله مراتب نیازها در تحقیقات تجربی به اثبات نرسیده است.


ویراستار: مهرنوش میرزایی‌مهر


#مدیریت_صنعتی_علامه

@atu_sanati

Report Page