25

25

ترنم به قلم رعنا

رفتم اتاق کارم و مدارکو باز کردم . اما نمیتونستم رو کار تمرکز کنم . شماره ترنم رو سیو نکرده بودم.

چون حس میکردم دلیلی نداره سیو باشه . گوشیمو بیرون آوردم که دیدم یه پیام ازش دارم 

سریع پیامو چک کردم که نوشته بود . 

مرسی بخاطر پیام به موقعتون.

فقط نوشتم خواهش میکنم و فرستادم . 

شماره اش رو سیو کردم و تلگرامو باز کردم . اولین بار بود شماره یه نفرو سیو میکردم و میخواستم عکس هاشو تو تلگرام چک کنم. 

چقدر سام رو بخاطر این حرکت مسخره کرده بودم . 

حالا خودم داشتم همین کارو میکردم 

اما واقعا برام جالب بود چه عکسی از خودش میذاره . 

با دیدن اکانتش بدون عکس خورد تو ذوقم 

گوشیو کنار گذاشتم و خودمو با کار مشغول کردم . اما چه کاری ... همه تمرکزم از بین رفته بود 

ترنم ::::::::::::

نمیدونم چرا به امیر پیام دادم و دوباره تشکر کردم . 

اما چون وقتی با سام حرف کیزدم تمرکز نداشتم حس کردم باید دوباره تشکر کنم . 

از سام دیگه پیامی نبومد و منم مشغول آشپزی شدم . 

امشب بابا اینا نمیاومدن ومیتونستم یکم برای خودم ریخت و پاش کنم 

غروب بود و من جلو تلویزیون لم داده بودم . به طرز عجیبی حوصله رفتن به کارگاهو نداشتم 

زنگ خونه صداش بلند شد و من طبق معمول وقتی کسی نبود جواب ندادم 

روز تعطیل وقتی بابا اینا نیستا مسلما کسی با منم کار نداشت 

اما بی خیال نشدو مدام زنگ زد 

به زور رفتم جلو در و از آیفون نگاه کردم 

سام پشت در ایستاده بود با دسته گل تو دستش 

این آدم دیوونه بود . آیفون رو برداشتم و گفتم 

- سلام ... اینجا چکار میکنی ؟ 

- اومدم از دلت در بیارم !

- من چیزی تو دلم نیست نیازی به در آوردن داشته باشه ... 

- پس چرا گفتی دیگه همو نبینیم ؟

- چون ما به درد هم نمیخوریم . اینم چیزی نیست که بتونی از دلم در بیاری ... 

- اینا همش بخاطر یه اشتباهه منه . تا حالا برا من چنین چیزی پیش نیومده بود ترنم . درو باز کن صحبت کنیم 

مکث کردم و ذهنمو جمع و جور کردم . 

باید جوابی میدادم که ول کنه و بره . برای همین گفتم 

- سام ... ما دوتا آدم کاملا متفاوتیم . قرار شد همو بشناسیم تا به شناخت برسیم . الان این شناخت بدون توجه به دیشب هم بدست اومده . من دوست ندارم دروغ بگم یا توروعلاف خودم کنم . میفهمی چی میگم 

اخم هاش تو هم رفت و پرسید 

- یا در رو باز کن رو در رو صحبت کنیم یا منظورتو واضح بگو . 

- بابا اینا نیستن درست نیست من درو باز کنم سام . حرف من هم واضحه ... ما به درد هم نمیخوریم ... دنیامون ، شخصیت هامون ، همه فرق داره . اگه ادامه بدیم ... راهمون اشتباهه . 

- بعنی جواب آخرت اینه ؟ نه ؟

-آره ... مرسی که درک

نذاشت جمله ام تموم شه و به سمت ماشینش رفت . ماشینش تیک آف بلندی کرد و رفت 

من همچنان هنگ آیفون دستم بود . یه لحظه ترسیدم . نکنه کاری کنه ؟!


🔞🔞🔞🔞🔞🔞

سلام دوستان. اگه دوست داشتین یه رمان داغ و کل کلی بین یه ابرخوناشام و یه دمی گاد شیطون بخونین حتما رمان #دمی گاد ملودی امتحان کنین اینم لینکش 👇

https://t.me/jofthaft/50045

Report Page