248

248


#رئیس_پردردسر 

۲۴۸

باورم نمیشد

اون یه نویسنده مطرح بود

اونوقت انقدر پیگیر من بود

تئو نوشته بود

- مارگارت مطمئنی داری کاری میکنی که قلبت در آینده پشیمون نمیشه؟ شاید بهتره با یه مشاور مشورت کنین

تئو دقیقا حرف متئو میزد 

یاد کتابش افتادم

صحنه های سکسی کتاب که متئو صد برابر از اون ها بهتر بود

دراز کشیدم

برای تئو نوشتم

- تو حتی نمیتونی فکرش رو بکنی چقدر متئو بی نظیره. چقدر من دوستش دارم و چقدر قلبم از این تصمیم درد میکنه . اما گاهی باید درد بکشیم تا از درد بزرگتر بعدی جلو گیری کنیم

پیام رو فرستادم

گوشی رو کنار گذاشتم و کتابم رو برداشتم

منشی اغواگر من

هنوز تمومش نکرده بودم و وقت تموم کردنش بود.


داستان از زبان متئو

داشتم دیوونه میشدم

وکیلم میگفت ردیابی از طریق حساب بانکی بدون مجوز ممکن نیست

مجوز گرفتن هم بی سر و صدا نمیشد

من نمیخواستم این قضیه رسانه ای بشه 

کلافه بودم‌

خدایا 

من کی انقدر عاشق این دختر شدم

اولش فقط سکس بود

لمیش و حسش

اما کم کم ...

کم کم اینی شدم که الان هستم

یه دیوونه عاشق...

باید مارگارت پیدا میکردم

دیگه صبح شده بود 

شایر رفته پیش یه دوست 

شاید تو کامپیوتر شرکت چیزی ازش پیدا کنم

با این فکر از خونه زدم بیرون

Report Page